گاهی هوا یه جوریه که انگار بهاره و همون لحظه به هزار دلیل نامعلوم غمگینی تلنبار شنیدن یک واقعیت شرم اور حتی به شوخی، مهمونی های ناخوانده و عقب ماندن از برنامه، جا ماندن گوشی همسر جان و رفتنش به ماموریت، به صدا دراومدن زنگ خانه و باز هم عقب ماندن، دلتنگی برای همسر، دلتنگی برای یک دل سیر بازی با بچه ها،  دلتنگی برای یه دل سیر حرف زدن با رفیق جانم، بهانه ها و تزهای من دراوردی مهد بچه ها و چه و چه و چه جمع میشوند که من همه اشان را با تفت دادن زرشک توی کره بشورم و ببرم ولی شسته نمیشود و نمیرود و مثل همه اونایی که برای هر کارشون عذر و توحیه و دلیل میارن واسه کار احمقانه ام میخوام توجیه بیارم که به خودم میگم خودت باش خودتو فریب نده و دیگه از این تزای روشن منشانه که وقتی دو تا ادم بالغ تو خیابون دعواشون میشه و به جون هم میافتن رو میبافی رو نده!!!!! 

حالم از خودم و هورمون و هزار تا توجیه بدتر از گناه به هم میخوره. باید بزرگ شم همینو بهونه کن بزرگ شو! فقط کمی بزرگ شو به جای اینکه صداتو بلند کنی و به یه کوچولوی یک متری بگی بزرگ شو! در واقع این منم پر از نیاز و پر از ضعف و اون کوچولوی یک متری معلم منه که منو بزرگ کنه. لطفا تلاشتو بکن که بزرگ شی تو بهترین و معصوم ترین معلم دنیا رو داری