صبح بچه ها برا صبونه نون پیتزا خوردن. خودمم صبحانه نخوردم. رفتم آفیس. و ظهر هم رفتم مدرسه جلسه برا شازده و خوب پیش رفت. برگشتم ادامه کارمو انجام دادم.بعد از دوبار پیام دادن به مدیر بالاتری بالاخره پیداش کردم. باهاش صحبت کردم و گفتم برات آفر دارم😀 خیلیم استقبال کرد. حالا ببینیم چطور پیش میره. عصرم زودتر کارو تموم کردم و مثل یه خرس گرسنه بودم. تا شازده فارسیشو تمرین کنه یه پاستا و سالاد درست کردم خوردیم. همسری رفتن قدم زدن منم مشغول تماشای پسرا شدم که داشتن بازی میکردن و صد البته که همزمان گوشیمم دستم بود. همسری که رسید یه چایی باقلوا زدیم و یه فیلم با هیجان بالا دیدیم و چقدر شازده کیف کرد از دیدنش.
یه دور شطرنج زدیم با شازده و مات شدیم و دیگه متفرق شدیم. همسری و فسقلی تو اتاقن. من و شازده تو سالن. شازده هم با مهره های شطرنج مشغول یه بازی من درآوردیه.