یه سری حرکت زدم مدرسه پسری رو عوض کنیم. هیچ کدوم به سر انجام نرسید. اخرینشم که جواب ریجکت اومد به همسری پیام دادم که نتیجه اینم منفی بود. پرسیدن حالا چیکار کنیم؟ گفتم پذیرش. دیگه هر کاری از دستم برمیومد کردم. بیشتر از اینش دیگه نمیصرفه. پلن میریزم برای سال بعد. 

من خیلی کم برام پیش اومده جواب پیگیریا و تلاشامو نبینم. جزو معدود دفعاتی هست که ریجکت میشنوم! یه حس غریبی پشتشه که دوست دارم تجربه کنم! اینم یه بخشی از زندگیه. 

از اون طرف تعویض اپارتمان هم طبق بررسی هامون خیلی به نفعمون نیست. حالا امروز با یه نفر دیگه باید مشورت کنم و اگه اوضاع بهتر بود تازه باید برم ببینم قرارداد وامش چطوریا بوده! یه چیز دیگه هم ته ذهنمه که بررسیش کنم و اگه مستندات اوکی هست پیگیری کنم. نمیدونم کی بهش برسم. شاید امروز بچه ها رو بردم کلاس شنا همونجا لپ تاپو ببرم و اینو پیگیری کنم. اره این بهتره. حداقل تیکشو بزنم فارغ از نتیجه.

دیروز،چه یکشنبه قشنگی بود. راهی ویلو بیچ شدیم. صبحشم قیمه بار گذاشتیم رسیدیم بخوریم. برگشتیم نهار زدیم رفتیم پیش ریل تورمون. حسی که اون لحظه داشتم عوض کردن ریل تورم بود. هنوزم پابرجاست. بعدم رفتیم راکت گرفتیم و رفتیم پینگ پونگ بازی کردیم با دوستامون. فسقلی چقدر دوست داشت پینگ پونگ رو. اخرشم همه با هم گاگابال بازی کردم که برا بچه ها بود ولی بامزه بود.

شب رسیدیم دوش و شام هم گزارش هفتگی. مرغ هم گذاشتم بپزه فردا نهار داشته باشیم که نمیدونم چرا یادم رفت زیرشو خاموش کنم و صبح با بوی ملیح سوختگی از خواب بیدار شدم. جزغاله شده بود.