پروژه قبلی تموم شد. تجربه خوبی نداشتم ازش. کلا فک کردن بهش حس خوبی بهم نمیده! منتظر پروژه جدیدم و بعد قرنها این هفته کاری نداشتم. به خودم سخت نگرفتم. کل هفته رو موندم خونه. هر روزش کارایی گه دوست داشتمو کردم. صبحایی که با بچه ها میریم مدرسه جزو بهترین ساعتای زندگیمه!رانندگی تو اون مسیر قشنگ خصوصا تو این روزای پاییزی کیف میده.
میتونم کارای جانبی بچینم انجام بدم واسه شرکت ولی تصمیمم اینه راحت بگیرم. داشتم فک میکردم لیاقتشو دارم! پاداش روزایی که سخت کار کردم! یه وقتایی حتی تا صبح! پس الان وقتشه خودمو لایق این ارامش بدونم!
خونه پر از آرامشه! کار پر از آرامشه! کارای بچه ها خوب پیش میره و فقط،وقت کم میاریم!
برای تنکس گیوینگ هم دوستامو دعوت کردم بیان.میخواستم دو زوج دیگه رو هم بگم منتها حال روحی یکی از دوستام خوب نبود و منصرف شدم. فقط،جمع صمیمی خودمون که اونم راحت باشه. پنج شنبه ها روز،شلوغ ماست! صبحمون قبل مدرسه شروع میشه. فسقل اواز داره،شازده موسیقی داره. زودتر راهی میشیم به کلاس برسن. بعد مدرسه میرن افتر اسکول و همسری باید بیارتشون ولی جلسه دانشگاه همسری همپنج شنبه هاست. پنج شنبه ها جلسه هفتگی تیم ما هم هست که خودم برگزارش میکنم و نمیشه کنسلش کنم. یک هفته در میونم جلسات مدیریت پروژه هستش! بابت جلسه دانشگاه همسری من خودم بعد جلسه تیم میرم دنبال پسرا.از اونجا هم شازده رو میبرم کلاس تیرکمون و تا هفت بیرونیم. معمولا اسنک برمیدارم که اگه پسرا گرسنه باشن چیزی بخورن. امروز،کلی خلوت بودم و براشون ته چین درست کردم که رفتنی ببرم و اگه گرسنه بودن تو ماشین بخورن تا برسن کلاس. عاشق ته چینن و فک کنم با همین چیز کوچیک خیلی خوشحال شن.بعدش با هم بریم تریفتی برقلمون بخریم که امشب مزه دارش کنیم بفرستیم یخچال.
روزا خیلی تند میگذرن کاش سرعت روزا کمتر بود.هنوزم فرصت نکردم برم خیابون مورد نظرم برای قرمزی درختا. نمیدونم امروز برسیم یا نه. اگه نه فردا حتما میرم تا قبل ریختن برگا یه کم حال کنم.
پاییز قشنگ! پارسال این موقع ها دنبال خونه بودیم بخریم! حس و حالش تو وجودم مونده، امسال که کلید میندازم میام تو خونه واقعا خدا رو شکر میکنم!
خدایا شکرت