صبح همسری رو بردم جلو در مرکز آزمون واسه امتحان زبان! برگشتم دیدم شازده بیداره و داره صبحانه میخوره! فسقلی رو بیدار کردم برا کلاسش اماده شه. جهت پیشگیری شربت عسل میخوریم صبح ها! شربتشو دادم و این سری توش تخم ریحونم ریختم و دوست داشتیم. کیک درست کردم توشو پر از هل و گردو و دارچین کردم. برا اولین بار تو قالب گرد درست کردم که بلانسبت تزیینش کنم. فرستادم تو فر. برا شب مهمون دارم و قراره قیمه درست کنم. همسری گفت بیا فلان چیزم بپزیم گفتم بزار یه غذا باشه فقط رو میز. هر چند خودم دلم سوپ میخواد و شاید وسوسه شم عصر سوپ رو هم بار بزارم. چون کار خاصی ندارم نشستم رو مبل جلوی پنجره و آفتاب قشنگ وسط زمستون افتاده روم. فسقل سر کلاسشه تو اتاقش. شازده روبرم نشسته با اون پیژامه با مزه چهارخونش و منم میخواستم بلانسبت یه پیانو تمرین کنم که دیدم سر و صدا میشه واسه کلاس فسقل خان. عاشق روزایی هستم که مهمون داریم. اونم مهمونایی که باهاشون راحتم و وقت گذرونی باهاشون بهم میچسبه. یکیشونم پسر داره و اینجوری به پسرا هم خوش میگذره.

دیشب پسرا فرایدی نایت بودن من و همسری هم رفتیم هالیدی پارتی شرکت. گفته بودن لباس یا زرقی برقی باشه یا خیلی مجلسی طور. هر کار کردم دیدم نمیتونم بین همکارم پیرهن بپوشم!!! پریدم یه تاپ زرق برقی گرفتم طلاییی هر چند اصلا لباس کاربردی ای نیست ولی حس کردم چقدر بهم میاد. همونو پوشیدم و مراسم به جا اومد. خیلی خوش گذشت شب خوبی بود. همسری قرار بود رانندگی کنه به ابمیوه بسنده کرد. منم که عاشق واین قرمزم دو گلاس زدم و برگشتنی کلا صدام رفت! نمیدونم چرا اینطوری شد. صبح پاشدم دیدم همچنان صدام خش داره. ایشاله تا شب خوش صدا شم؛)