دومین روز کاری هم به ترجمه کردن گذشت اواخر ساعت کاری یه کم وبلاگ خونی کردم . امروز با دوستم زری قرار گذاشتم و رفتیم خونشون عید دیدنی و کادوی خونه جدیدشونم بردیم. تو این فاز هم خوب شروع کردم و روابط رو دارم ادامه میدم. اگه مثل قبل بودم یا دلم نمیخواست برم خونه کسی یا کلا تنبلیم میومد ولی امسال خونه سعیده و زری و سمیه رو هماهنگ کردم و رفتیم.
اگه بخوام گزارش امروزمو بدم خوب پیش رفتم و فقط سر لجبازی فسقلی که موند تو پارکینگ و گریه کرد و ما هم محلش ندادیم و دقیقا چهل دقیقه تمام با شدت گریه کرد و آخر سرم از بالا راهنماییش کردم که کفشاشو درآره و بیاد تو و اومد بالا بازم لجبازیش گل کرد و منو حسابی عصبانی کرد.
نمارهام قضا نشدن
کنترل لحنمو داشتم
ورزش نکردم
کنترل حجم قضامو داشتم
با پسرام وقت گذروندم
کتاب نخوندم
حرفای چیپ نزدم