جمعه به شدت دلم میخواست برم افیس. همون روز هم قرار بود با همکارا بریم بولینگ و شام. عصر بعد کار رفتیم اونجا و من اولین باری بود که بولینگ بازی میکردم. دست اول نفر سوم شدم و دست دوم نفر اول شدم. هیجان خاصی نداشت‌. فقط گپ زدن با همکارا چسبید. شامم که انواع مختلف سفارش دادیم همه رو شیر کردیم و فقط دیپ اسفناج و پنیرش خوب بود! من اصلا مشکل دارم با غذاها و رستورانای اینا. به جاش درینکاشون محشره. این به اون در. برای عصر هم با دوتا از دوستام قرار داشتم که خیلی،وقت بود ندیده بودمشون. رفتیم نشستیم رستوران. اونا غذا سفارش دادن. منم قهوه و چیزکیک. چون سیر بودم. کلی گپ زدیم و حدود ۹ برگشتیم خونه. نشستیم فیلم دیدیم و حرف زدیم و قهوه اثر کرده بود و بعد قرنی تونستم تا ۱ بیدار بمونم. مدتها بود که خسته کار بودم و چشام بیشتر از ۱۰ طاقت نمیاورد.

امروزم بچه ها رو برداشتیم بردیم موزه هواپیما و جت. هر دوشون عاشق این چیزان و کل تایمی که اونجا بودن کیف کردن. وسطا من خسته شدم نشستم یه جایی و تکیه دادم به میز و قشنگ خوابم برد. 

بعد از اینکه ته موزه رو دراوردن رفتیم نهار خوردیم و بعدشم یه خرید کوچیک. قرار بود بعد استراحت کوچیک بریم سمت دان تاون و اونور پل پارلمان راه بریم و غروب ببینیم که زیادی خسته ام! دراز کشیدم کتاب بخونم و حدود ۷ شب میریم والیبال بزنیم.