فردا تنکس گیوینگ هست و امشب برای شام مهمون داشتم. شازده از قبل گفته بود که حتما بوقلمون داشته باشیم برا تنکس گیوینگ! ولی من میخواستم غذای ایرانی بپزم. همسری گفت این مراسما برا بچه ها مهم ترن هم ایرانی بپزیم هم رسم و رسوم کانادا رو جا بیاریم که بوقلمون درست میکنن با حاشیه های کنارش. دو شب قبل بوقلمون رو مزه دار کردیم گذاشتیم یخچال. صبح که پاشم دوباره بهش کره و زعفرون مالیدم و پیچیدم تو فویل فرستادم تو فر با دمای کم. نتیجه عالی شده بود.
ظهر نشستیم جلوی تی وی و بخار چایی تو نور کم رمق پاییزی پخش میشد و من مست میشدم از این لحظه. تو تی وی قهوه تلخ رو انداختم و با همسری یاد روزای اول زندگیمون افتادیم دقیقا کجا و چند شنبه ها میدیدیمش. یه خونه دوبلکس بود که تو هال بالایی کامپیوتر و میز کارم بود. سی دی رو مینداختیم تو کامپیوتر و خودمون دراز میکشیدیم زمین نگاه میکردیم. حس قشنگی ریخت تو وجودمون. بعدشم مامان زنگ زد و حرف زدیم. خیلی وقت بود با همسری و بچه ها نشده بود یکجا باشیم و با مامان حرف بزنیم.
برای بعد از ظهر هم که کلا کار خاصی نداشتم و عاشق روزایی هستم که مهمون دارم. اهنگ گذاشتم میزو چیدیم با پسرا بعدشم مشغول کتاب خوندن شدم تا مهمونا بیان. شب خوبی بود و خوش گذشت.
دیروز صبح با همسری رفتیم ساحل دکتر بیچ پیاده روی. بعدشم رفتیم فنجون چایی بخریم که روز قبلش من هر جایی که میشناختم رفتم و نبود. کل کانادا تو این فصل شده فقط جام شراب و بیر! نهایت از دالاراما لیوان شیشه ای دسته دار گرفتیم. بعدم برگشتیم خونه من و پسرا رفتیم پارک. همسری مجبور بود یه کاریو تموم کنه موندن خونه. تو پارک من کتاب خوندم پسرا بازی کردن. ساعت ۵ قرار داشتیم چندتا خونه ببینیم. فسقلی هم باهامون اومد و شازده موند خونه. سه تا خونه دیدیم. دوتای اول جدید و مدرن بودن. سومی قدیمی بود. بزرگتر بود.تو یه منطقه خیلی خوب ویوی خونه اقیانوس بود. وقتی ما تو خونه بودیم دم غروب بود و از نشیمن میشد غروب روی اقیانوس رو تماشا کرد. پایین بالکنش هم دوتا درخت بزرگ بود که رنگشون نارنجی و قرمز بود. خونه مال یه پیرمرد و پیرزن مسن بود و حس گرما داشت. یکیشون احتمالا تو کار کشتی بوده. کل المان های خونه تو طرح کشتی و لنگر بود! حتی طرح حوله های حموم! خیلی خیلی با سلیقه بود. قیمتش رو خیلی پایین تر از بازار گذاشته بود. شب هم ریل تور ایمیل داد که دو بار قیمت رو اوردن پایین و بازم جا داره ما پایین تر قیمت بدیم.
همسری خیلی جدی گفت دوست داری خونمون اونجا باشه. گفتم خونه عالی بود. جاش عالی بود. قیمتشم خوب. ویو که دیگه محشر. تنها مشکلش اینه که کل ساکنان خونه مسن هستن. راهروهای خونه پر از وسایل انتیک و یه حس عجیبی داشت و فک کنم تو طولانی مدت حس خوبی نگیرم و بچه ها هم ممکنه اذیت بشن از بودن تو اون محیط.
خیلی اتفاقی فهمیدم اعتبار پاسم رو به پایانه و باید تمدید کنم. میخواستم بعد تمدیدش ویزای توریستی امریکا رو اقدام کنم. مسافرت به امریکا برای ما نزدیک تر از مسافرت به شهرای شرق کانادا میشه. خوش خوشان بودم که برای پروازای خارج از کانادا هم خوب میشه اگه لند امریکا بگیریم پروازو. الان سرچ زدم پروسه رو چک کنم دیدم به ایرانی ها فقط سه ماه ویزای سینگل میدن. کنکله پس.برم فقط پاسمو تمدید کنم بشینم سر جام.