سیزدهم رو خلاصه می کنم در تصحیح گزارش بچه ها و وسطاش نرمش کردن.
.
صبح همسری میخواستن برن کتابخونه کتابا رو تحویل بدن منم باهاشون راهی شدم بعد قرنی یه کم دوتایی راه بریم. خوب بود بی هدف کمی پیاده روی کردیم.
سیزدهم رو خلاصه می کنم در تصحیح گزارش بچه ها و وسطاش نرمش کردن.
.
صبح همسری میخواستن برن کتابخونه کتابا رو تحویل بدن منم باهاشون راهی شدم بعد قرنی یه کم دوتایی راه بریم. خوب بود بی هدف کمی پیاده روی کردیم.
به طرز وحشتناکی امروز انتظار اذیتم میکرد. صبح مقاله جمع شد و آخرین ویرایشو فرستادم و اگه استاد جان بازم ایراد در نیارن میره سابمیت بشه.
تو اتاق کارم بودم که استاد یکی از درسا که براش تی ای هستم زنگ زد به واتسابم و من تو اتاق تنها نبودم و جواب دادم. انگلیسی صحبت کردنم باعث تعجب هم اتاقیم شده بود!
دم دمای پریود هستم و خیلی خوشحالم اخلاق سگی ندارم. عصرا اجازه میدم پسرا برن بیرون بازی و دوچرخه و احساس می کنم چقدر بزرگ شدن!
ظهر آب دوغ خیار خوردیم برای نهار انقدر که گرم بود و واسه شام عجیب هوس قورمه سبزی کرده بودم و خوش شانس بودم یه بسته سبزی قورمه داشتیم. ردیفش کردم و خیلی زیاده روی کردم تو خوردنش ولی بسیار چسبید.
امروز روز بدون تلویزیون بود یه روزایی رو تعطیلی میدیم و اصلا تلویزیون روشن نمی کنیم. خونه آروم و ساکت میشه و بچه ها به مشغله های قشنگی جذب میشن.
همسری شیفت شبن. بچه ها مشغول کتابشونن منم رفتم حیاط کمی به آسمون نگاه کردم و هواپیماها رو دنبال کردم و بعدش تصمیم گرفتم دراز بکشم همونجا گردنم درد نگیره. کمی آسمان گردی کردم اومدم دو سه تا ایمیل داشتم جواب دادم و میخوام بشینم دیسکاشن های این هفته رو رویو کنم و نمره بدم. دستم نمیره بازش کنم صفحه رو.
صدای بچه ها بلند شد. نمی دونم چرا این فسقلی ما این همه زورگو هست و امون شازده و من رو بریده.
عجب پست شلم شوربایی شد. برم ببینم چیکار می تونم بکنم با این برگه ها!
دیروز عصر یه لیست از کارایی که انجام دادنش تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد میکنن رو نوشتم. لیست کوتاه بود خب قطعا. امروز قرار بود یه برنامه بچینم ببینم چقدر و چه روزایی میتونم روشون وقت بزارم. از برنامه ریزی براش به هیجان اومدم. من کلا خیلی دوست دارم اعداد و ارقامو کنار هم بزارم ببینم رو همدیگه چه نتیجه ای برام حاصل میشه ولی مدت هاست که موقع برنامه ریزی انجام کار محتوا محور برنامه میریزم. مثلا نمیگم یکساعت میخوام فلان کارو بکنم. میگم فلان کارو تا اینجا باید انجامش بدم. اینطوری بهتر نتیجه میگیرم. ممکنه بر اساس نوع کار و مد من و تواناییم زودتر و یا دیرتر تموم شه کار.
برای صبح آلارم نذاشتم و خیلی خوب خوابیدم شبو. صبح هشت و نیم بیدار شدم. باورم نمیشد انقدر دیر! صبح کار کردم و ظهر اصلا میلم نمیکشید به غذا. به همسری میگم نمیدونم گشنمه یا نه! یه املت فرانسوی (به قول شازده) درستیدم. از این تخم مرغا و پنیر پیتزاهم که رو هم میان. واسه نهار خوردم. یه چایی سبزم ردیف کردم بعدش بخورم و بشینم پای ادامه کار که دیدم شازده کوچولو میده. نشستم اونم دیدم. بعدشم با همسری نشستیم به حرف زدن تا دم رفتنشون. ثبل رفتن برامون نون همبرگر تازه خریدن واسه شام ساندویچ درست کرد. خیلی حس گرسنگی داشتم و متاسفانه ساندویچو آوردم پای لپ تاپ خوردم و حواسم نبود کلشو خوردم و الان قشنگ حس ترکیدگی دارم. دلم میخواد یه جوری شکممو خالی میکردم. چقدر زیاد خوردن بده.
.
و کلام آخر انتظار خر است.
سرکارم کارها رو روتین بودن و چالشی نبودن و منم وقت پیدا کردم که کارای خودمم انجام بدم. میتونم بگم ثانیه به ثانیش رو یه کاری میکردم. نزدیک ظهر داشتم فایلای شخصیمو چک میکردم که این روزا دارم کم کم سبکشون می کنم چند تا فیلم از بچگی جوجه ها پیدا کردم. کپی کردم رو فلش و سر راه هم براشون بستنی لیوانی خریدم و از سر خیابون هم سبزی کوکویی. چرا یادم نبود تو یخچال غذا داریم؟ فکر کردیم سبزی کوکو زودتر آماده میشه.
رسیدم فلشو دادم شازده بزنه تلویزیون. بستنی ها رو شستم لباسامو عوض کردم و سه تایی نشستیم پای فیلم بچگی ها و چقدر هر سه ذوق کردیم. بعدشم سبزی کوکو درست کردم دیگه خریده بودم. تخم مرغ برداشتنی دیدم تو یخچال غذا داریم! هیچی غذا رو زدیم و دراز کشیدیم با هم حرف زدیمو و حرف زدیم و بعدشم بچه ها رفتن دنبال بازیشون و منم فک کنم چند دقیقه ای چرتم گرفت.
پاشدم میخواستم کاری بکنم گفتم ولش کن از صبح کار کردم دیگه. نشستم فیلم دیدم و وسطا قطع شد! ضدحال! بعدش بچه ها رفتن حیاط بازی و من دلم به شدت خونه تمیز میخواست و دست بکار شدم و چقدر آشپزخونه تمیز میچسبه.
شامم درست نکردم داشتیم غذا. یه فیلم دیگه شروع شد بر مبنای واقعیت که خیلی تم های اینطوری رو دوست دارم نشستم دیدمش و همزمان دمنوش گل گاوزبون درست کردم بخورم که همسری رسیدن و با هم خوردیم. بچه ها هم گشنه نبودن و شام رو بعد فیلم آوردم و که خودم نخوردم.
بعدشم همگی رفتن لالا و من تو سالن نشستم برای خوندن کتاب و دیدم چشامم سنگین میشدن پاشدم اومدم تخت و بعد قرنی چقدر خوب و راحت و یکسره خوابیدم.
کرکره 9 جولای رو میزنیم بالا و اصلا فکر نمی کنم چه حجم کاری در انتظارمه. وقتی به کلش نگاه می کنم ترسناکه ولی تیکه تیکش می کنم و میرم جلو.
صبح شش بیدار شدم. کمی کار کردم. 7 با استادم جلسه داشتم. تموم شد کمی ایمیل کاری داشتم. املت درست کردم. بزنیم و کارو شروع کنیم.
.
8.49 صبحانه خوردم. یه ماسک رو صورتم گذاشتم.چایی هم دم کردم نشستم پشت لپ تاپ. به تفکیک روزها نوشتم چه کارایی رو باید تحویل بدم و اینجوری یه دیدی دارم که چیو کی انجام بدم. بریم ادامه مقاله
.
9.39 پارت اول کارم که ادیت رفرنس ها بود تمام شد! برم دو سه تا شنا و کش برم و بیام پارت دوم کار.
.
10.03 شنا و کتف و شکم رفتم. بعدشم نشستم چند صفحه کتابمو بردم جلو. چقدر جذبم کرده کتاب "چرا ملت ها شکست میخورن؟" کارو ادامه میدم.
.
10.31 تا الان داشتم اصلاحات جلسه صبح رو انجام میدادم. انقدر جملات مقاله رو نگاه کردم چشام سنگین شد خیلی دوست دارم بخوابم ولی نمیشه. از مقاله سوییچ می کنم رو تصحیح کوییز بچه ها که خوابم بپره.
.
2.52 یه ظرف میوه گذاشتم رو میز و مشغول کوییزها شدم. شصدو دوتا کوییز تصحیح کردم. بعدشم دل پیچه بدی گرفتم آخر سر برای خودم پونه و نبات دم کردم و پتو کشیدم روم که شکمم گرم شه. تو همون حین مشغول تماشای بازی بچه ها شدم و کلا انگار از دنیا جدا بودم. خصوصا که پشت سرشون رو دیوار رقص نور بود که از لای برگای درختای جلوی پنجره رو دیوار افتاده بود. وسطا هم فکر کنم خوابم برده بود و بچه ها اتومات وقتی خوابم بگیره ساکت میشن! با صدای یکیشون که آروم میگفت گرسنمه بیدار شدم. سریع برنج کته کردم. خورشت از دیروز داشتیم. پریدم حموم یه دوش گرفتم. خونه رو مرتب کردم. نهار زدیم. دو بسته گوشت گذاشتم بیرون که برای شام کوفته درست کنم و واسه نهار فردا هم بمونه که سرکار هستیم. اومدم اینجا. الانم میخوام بشینم سوالای درس بعدی رو طرح کنم که خیلی وقته پشت گوش میندازم و تا امشب باید قورتش بدم.
.
5.00 خب طراحی سوالا تموم شد تا کارتابلم وارد کردم فقط باید لینک بدم که اتومات تصحیح شه که اونو نفهمیدم چطوری باید انجام بدم. از یکی از دوستام پرسیدم تا شب بشینم اونم اوکی کنم. چقدر بد گشنم میشه امروز یه لیوان شیر و خرما خوردم و پا شدم واسه بچه ها پاپ کورن درست کردم یه ظرفم برا خودم ریختم. خب فقط موند مقاله. امروز بشینم رو متن و شماره گذاری فرمولا. فردا تو اداره خلوت بودم شکلای متلب رو درست کنم. متلب آنلاین خیلی کنده این روزا و نرم افزارش تو سیستم ادارست.
.
خب امروز باید حسابی کار کنم پس لحظه نگاریمو شروع می کنم.
امروز دورکارم و صبح طبق معمول با صدای پرنده ها بیدار شدم. پاهام اخیرا خیلی خشک شدن. یه کرم به پاهام زدم دمپاییمو پام کردم که امروز کلا درشون نیارم. مس.اک زدم چایی دم کردم تا دم بگیره یه ماسک صورت زدم و میز صبونه رو چیدم. دور هم صبحونه خوردیم. کمی با بچه ها بازی کردیم. هر چند امروز اداره تعطیل بود کار یه شرکتو انجام دادن که لنگ این با تدبیری ها نشه!
یه لیوان آب آوردم و گوش گسیر رو زدم. درم قفل کردم ه بشینم کارمو ببرم لو. بریم که بریم.... شروع کار 10.12
.
11.31 تا الان کار کردم یه مینی میتینگ هم در راستای همون کارم داشتم یه نرم افزار جدیدی بود که اگه خودم سرچ میکردم وقتمو میگرفت یکی از دوستام تو ده دقیقه یادم داد چیکار کنم. حالا هیجان دارم برم نرم افزار رو ران کنم. پاشم یه میوه ای بخورم نهارو بار بزارم برگردم سر لپ تاپ
.
12.34 خورشت کرفس درست کردم. وسطا با همسری حرف زدیم. آیس کافی زدیم. کمی شنا رفتم تازه دارم تمرین می کنم یادش بگیرم. بعد چهارتا سند یکی از شرکتا رو کار کردم. آخه یعنی چی که شب یهوو میگین فردا تعطیله بیچاره شرکتااااا! میوه خوردم. بچه ها نشستن یه برنامه آموزش زبان هست نگاه میکنن منم کارای اداره انجام میدادم. برم برنجو بپزم.
.
13.03 برنجو درست کردم یه ته دیگ مشتی هم زیرش گذاشتم. زعفرون دم کردم و تا بپزه یه کم دیتای این نرم افزارو اد کنم.
.
1.34 تا الان رو داده های نرم افزار کار کردم بکوب. بریم نهار بزنیم
.
2.11 نهارو خوردیم. میزو جمع کردم. ظرفا رو چیدم ماشین. صورتمو شستم. چقدر گرمه همه جامو خیس کردم کمی خنک شم. میخواستم بشینم کمی کتاب بخونم که همسری گفت شاید عصر بریم بیرون. پس میشینم پای ادامه کار. بزن بریم.
.
2.58 خسته شدم کمی برم کتاب بخونم و احتمالا وسطاش اگه چشمام سنگین شد بخوابم.
.
با سردرد بیدار شدم. امروز دور کارم. تو گروه هم کلاسی هماهنگی واسه دورهمی بود که برای بار دوم اعلام کردم من نمیام چون شرایط فرقی نکرده!
صبحانه زدیم. پسرک بهتره. نشستم پای لپ تاپ کارو شروع کنم. ساعت 10.51 هست. میرم با جواب دادن به سوال دانشجوها کارو شروع کنم.
11.45 تا الان جواب سه تا داشنجو رو دادم. یه کورس رو باید چک میکردم اونو انجام دادم کاراشو. سوالای کوییز امشب رو چک کردم. چند تا کار ایمیل هم انجام دادم. پاشم اندکی استراحت
.
1.10 بازی با بچه ها. حرف زدن با همسری. ولگردی تو فضای مجازی. یادم افتاد یه بار اصالت تمکن هامون رو چک کنم. پدرم دراومد چک کنم و جواب بگیرم. اونا چطوری می خوان اونو تایید بگیرن موندم! همسری هم رفتن سبزی بخرن. نهار هم خودشون درست کردن. برم بشینم کمی کتاب بخونم.
.
6.27 خب تا همسری بیان واسه مرغ زرشک سرخ کردم و زعفرون دم کردم. سبزی های خرید شده رو شستم . یه سری آلبالو داشتیم که ریختم تو ظرف پخته شن و آبشو بخوریم. یه چیزی تو مایه های چای آلبالو ولی یخ!!! خود اون آلبالوهای پخته شده خوشمزه تر شدن. بعد نهارم نشستیم چهارتایی حرف زدیم. بازی کردیم. واسه فسقلی کتاب خوندم. بعدشم همسری بیدار شدن و چایی آلبالو با یخ فراوان رو خوردیم. یه دوش گرفتم خوشگلاسیون کردم سرال شم. الانم میخوام یه ساعتی مقالم رو ریو کنم و بعدش با هم بریم پیاده روی. شب هم که جلسه دارم باید برگردم خونه زودتر. برم تا یه ساعت بعد!
.
7.19 خب تا وسطا پیش رفتم و پاشم حاضر شیم بریم بیرون راه بریم.
شب خیلی دیر خوابیدم ساعت دو و نیم بود هنوز بیدار بودم بعدشم خوابم خیلی سبک بود. صبح ساعت شش پاشدم. هم خسته بودم بخاطر کم خوابی هم اگه میرفتم فسقلی تا هشت که همسری برسن تنها میشد منم گرفتم خوابیدم ولی بازم خوابم سبک بود. اون سرما و پتوی نازم صبح خیلی می چسبید. بالارخه هفت و نیم پاشدم. دوتا تیکه نون تافتون و یه تیکه پنیر و سه تا شیرینی کشمشی برداشتم اومدم اداره.
امروز دلم فقط چایی میخواست از شانسم فلاکس رو هم اتاقیم برده پیش دوستش و امروزم هر دوشون دورکارن! منم لیوان به دست رفتم بالا چایی گرفتم و نشستم با شیرینی کشمشی میخورم و مینویسم.
انتظار همچنان اذیتم میکنم ولی فقط بعد روانی هستش که کارامون عقب افتاده وگرنه که مثل سری پیش نه هیجانی در کاره نه استرسی و هر دو خونسردیم. امیدوارم این خونسردیه نتیجه مثبتی با خودش بیاره. اسم اون اداره رو گذاشتیم اداره تنبلها واقعا آخه این چه وضعشه!!!! فایل مقالم رو کع دیروز تموم شد امروز آورده بودم بشینم ریو کنم و استایل یه سری از جملات با مقالات دیگه آپدیت کنم. ببینم کی میشینم پاش. یه کم کم حوصله ام برای کار فعلا. دیشب هم تو گروه همکگارا نوشتم از امروز یک دوم بریم چون بازم نارنجی شدیم. خب شد تو دو سوم من اذیت میشدم اتاقم پر میشد و یه سریا حرفای اضافی میزدن که فقط وقت تلف کنی به بار میاورد.
8.30 برم آخرین قسمت سیلک رود رو گوش بدم ببینم راس چطوری گرفتار شد. یه کتاب در انتظارمه برای شروع که اینو تموم کنم اونو میگیرم دستم. همزمان با هم نمیتونم چندتا کتاب بخونم و گوش بدم!
10.06 همزمان که کارای اداره رو انجام میدم سیلک رود هم گوش میدم و واقعا دوست داشتنیه. چطوری جلوی خودمو بگیرم پادکست جدید شروع نکنم و برم سراغ کتابم؟! و اینکه از استاد جان ایمیل دریافت کردم روزای جلسمون رو عوض کنیم و من الان خرسندم که با این تغیر ددلاینم هم رفت اونورتر و یه کار تمیزتر میتونم تحویل بدم. پس برای امشب یه برنامه بچینم بریم کمی خوش بگذرونیم.
11.51 سیلک رود تموم شد و داستانش تحت تاثیرم قرار داد. وسطا کار اداری هم پیش میومد و تلفن و ارباب رجوع بود انجام میدادم همزمان. کارتابلم چک کردم و فقط دوتا نامه غیر مهم دارم که حوصلم نمیکشه الان بنویسم! قشنگ کلمه ها و سطرها دارن نشون میدن بازدهی پایینه. یه علتشم کم خوابیه. یکیش تشنگی. آخه یه آب معدنی کوچیک تا ظهر که جواب نمیده! و گرمه خیلیییییی
.
رسیدم خونه نهار زدیم و با شازده رفتیم بخوابیم که دیدم خوابش برده منم کنارش دراز کشیدم تا ساعت 5. که پاشدم آیس کافی و میوه ردیف کردم خوردیم. خونه رو مرتب کردم. بساط سبزی پلو ماهی رو چیدم واسه شام. نشستم مشغول کتابم شدم. البته که گوش گیر زدم! همزمان همسری و پسرا هم مشغول ورزش و بازی شدن. ساعت هفت و نیم همسری رفتم پیش مشاور تغذیه منم پاشدم شامو ردیف کردم تا میان حاضر باشه. پسرا م حیاط مشغول بازی بودن. بعد شام نشستیم دور هم بگیم بخندیم که فسقلی افتاد و شازده هم روش و دستش درد گرفته و نمی تونست تکون بوده. خیلی نگران شدیم هیچ علامت ظاهری هم نداشت. دیگه نبریدم بیمارستان تا ببینیم صبح چطور میشه حالش. شازده هم که رو مبل خوابش برد. این بچه کلا کمبود خواب داشت. یه چایی واسه خودم درست کردم و یه ظرف میوه هم واسه بقیه شستم بخورن. همسری رفتن پیاده روی. من و فسقلی هم رفتیم کف یاط دراز کشیدیم ستاره ها رو نگاه کردیم. چقدر حیاط خنک بود. اصلا سرد بود. یه کم فسقلی در مورد کهکشانها و سیاه چاله ها برام حرف زد و بعدش من مشغول کتابم شدم و اونم تو آسمونا دنبال هواپیما بود که خوابش برد! منم وسط کتاب خوندن خوابم برد از سرما بیدار شدم و فسقلی رو بردم تختش که مسری رسیدن و لالا کردیم.
فعلا روش نوشتن ساعت هام برام کار کرده و مجبورم میکنه کارامو انجام بدم! چون دقیقا باید بنویسم تو هر تایمی چیکار کردم و کلی گویی نمی کنم و همین باعث میشه واسه اینکه بنویسم چیکار کردم حتما یه کاری انجام بدم.
امروز دورکارم و صبح ساعت هشت با صدای اومدن همسری بیدار شدم. تا دست و صورت بشوریم و مسواک بزنیم (همه رو باید ضربدر سه کنیم خودم و دوتا پسرا!) همسری یه املت مشتی بار گذاشتن. بعد صبحانه و جمع کردن میز رفتن با بچه ها کمی بازی کردم. همسری چایی دادن خوردیم. حالا همسری با بچه ها بازی می کنن و منم اومدم اتاق کارو شروع کنم. بریم 9 تا پاراگراف امروزو تموم کنیم.
09.30 کار رو شروع می کنم با اولین پاراگراف امروز.
.
10.45 چهار پاراگراف رفتم جلو. دارم خوب پیش میرم. وسطا یه چایی با شکلات خوردم . بچه ها راهی شدن برن بستنی بخرن. و من همچنان پشت لپ تاپم بودم. میرم که ادامه بدم. امروز نهار پختن هم نداریم و غذامون گزارش هفتگیه!
.
11.00 یک پاراگراف هم رفتم جلو. رسیدم به کانکوژن و نیاز به استراحت دارم. میرم یه کم رفرش مایند و برگردم با کانکلوژن.
.
11.29 اوه چقدر هوا گرمه پختمم با اینکه کل پنجره رو باز گذاشتم. رفتم لباس خنک پوشیدم. یه ظرف میوه شستم دور هم خوردیم. بعدش نی نی هامو خوردم. پشت بندشم اونا من خوردن! یه کم بازی فیزیکی کردیم. کرم ویتامین سی زدم به لپ های محترم! موهامو شونه کردم و بالا بستم که گرمم نشه. الان نشستم پای لپ تاپ ادامه پاراگراف ها!
.
11.45 اومدم بگم من از ساعت قبلی که اعلام کردم میرم سراغ پاراگراف هام گیر افتادم تو فضای مجازی! دوستم یه پیام داد بهم که خیلی لطف کرده بود کاری برام انجام داده بود و نمیشد همون لحظه جوابشو ندم بعدم حرف زدیم تا الان!
.
12.15 هنوز نتونستم پاارگرافو شروع کنم.چرا؟ همسری درخواست آیس کافی دادن. قهوه ته کشیده بود و منم با هات چاکلت قاطیش کردم غلظتش حفظ شه. مزه جالبی داشت. بعدشم شازده اومد اتاق با هم حرف بزنیم پشت بندش فسقلی اومد یه کم بازی بازی کردیم تا الان. من ساعتا رو برم اصلاح کنم همه رو با ساعت اونور آب ثبت کردم! خب دیگه واقعا برم رو پاراگراف ه تایم بعدی گزارش کارشو بدم.
.
12.38 یک پاراگراف تمام شد ادامه میدم کارو.
.
1.05 خب تا الان کار کردم و یه مقاله هم خوندم کمی اصلاحات انجام بدم. فعلا برم سراغ خریدایی که همسری کردن و نهار بچه ها.
.
2.24 نهار خوردیم. مسواک زدیم. نشستیم یه کم حرف زدیم. یه کم با بچه ها بازی کردیم و یه شیرینی خوردیم و اومد پای لپ تاپ. بریم شروع کنیم کارو.
.
3.50 خب کل کار تمام شد. من نه تا پاراگراف هم برای فردا داشتم و نمی دونم موقع کار کجا یادم رفته بود تیک پاراگراف ها رو تو پلن برنامه ریزم بزنم که زودتر تموم شد. بسی خوشحال شدم. حالا جالبه انقدر جذبم کرد که میخوام امروز یه چند بار هم داستان وار مقاله رو بخونم و از فلوئنسی ماجرا مطمین شم. فردا رو هم میزارم برای ریوو کردن چند تا مقاله و استفاده از استایل جملات کانکلوژن و دیسکاژنش تو مقاله خودم.
.
از اونجاییکه قیمت یه سری از لباسایی که واقعا زیاد استفاده نمیشن و خراب هم نمیشن زیادی زیاد شدن تصمیم گرفتم به پیشنهاد دوستم دیوار رو چک کنم. حالا دو دست سوییشرت شلوار دیدم که به نظرم خوب بودن و قیمتا هم معقول. میخوام خرید لباس دست دوم رو برای اولین بار امتحان کنم! اگه برنامه هام یاری کنن بدم نمیاد عصر باهاش هماهنگ کنم برم ببینم لباسو.
از فردا هفته کاری من شروع میشه و نمیرسم به مامانینا سر بزنم. عصر هم اگه برم بیرون از اونجا هم میریم خونه مامان و شام هم اونجا می مونم و خودم آشپزی می کنم که مامان جانکم کمی استراحت کنن. همینا
بریم ببینیم بقیه روز چطوری میگذرن.