ثبت لحظاتی از عمرم

دورکاری مجدد

اون اوایل که کرونا شروع شد محل کار من خیلی خوب مدیریت کرد. اکثرا دورکار شدیم و الویت رو دادن به اونایی که بچه کوچیک دارن یا بیماری زمینه ای دارن. یه کم بعد گفتن دو روز در هفته بیایین و کم کم که کرونا بیداد کرد گفتن تمام وقت بیایین. واقعیتش روزهای دورکاری کرونا بازدهی من خیلی بالا بود و کیفیت زندگی هم عجیب مورد رضایت من و همسرم بود.به جایی رسیدیم که همسرم حتی پیشنهاد دادن کارو بی خیال شم. یعنی انقدر که خوب پیش میرفتیم. بزرگترین اتفاق زندگیم در مسیر مهاجرت هم صدقه سری همون دوران شد!

الان مجدد دور کار شدیم و من قرار شده دو روز در هفته برم سرکار. میانترمام و تکالیفم تموم شدن و این یعنی حجم زیادی از کارای ترم تموم شده. فقط مونده پروژه نهایی که باید ده روز بعد تحویل بدم و اصلا شروع نکردم.

صبح که اول هفته بود و شنبه هی به خودم روزای دورکاری قبلی رو تلقین میکردم فایده نکرد که نکرد. کلا امروزم بی خیال شدم و از فردا سعی میکنم برنامه دقیق برای ساعت هام بنویسم و این پارت اخر ترم رو هم با موفقیت تموم کنم. 

عصر با استادم جلسه داشتم و شاکیه که ترم تموم شد و موضوع تز من مشخص نشد! بهش قول دادم پروژو رو سابمیت کردم فول تایم بشینم پاش.

بدیش اینه تو فضای مجازی ولم و بعدش عذاب وجدان میگیرم که چرا همچین کردم.

از فردا هر شب گزارش کار روزانمو مینویسم که این ده روزم به خیر و خوشی تموم کن.

اولین قدم چیه؟؟؟؟ پاک کردن اینستاگرام از گوشیم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

انتظار انتظار انتظار

باورم نمیشه ترم داره تموم میشه. بابت رو دروایسی ای که با استاد جانانم دارم معذبم نمره خوب بگیرم. راستش طبق روال سالهای دانشجویی خودم میگذره نمیشه گفت خر خونی میکنم ولی مثل همون موقع ها دروس رو میفهمم و برام سخت نیستن. تنها مشکلش درسایی هستن که مفهومین و گزارش و امتحاناش باید کتبی باشن. گاها کلمه ای استفاده میکنم که از نظر من معنا و مفهوم رو میرسونه ولی لامصب زبان انگلیسی انقدر وسیعه که برا کوچیکترین جزییات کلمه جدیدی به کار میره. اینو وقتی فهمیدم که بابت یک کلمه ۱۰ درصد کل نمره گزارشمو از دست دادم!

ویزاها دارن صادر میشن و مرز ها هم باز شدن و ما هنوز بایومتریک نرفتیم. دوبار تا الان پروازمون به ترکیه کنسل شده و بالاخره هفته بعد بعد تموم شدن امتحانام میریم. امیدوارم این یکی دیگه کنسل نشه. استرسم خیلی بالاست و فقط میخوام فک کنم که پاس میشیم!!!!

و

امان از وروجک خونه ما 

شیطونی هاش و کارهاش خیلی خطرناک شدن و دیگه به جایی رسیده که امروز یه کپسول اتش نشانی بزرگ رو تو خونه خالی کرد و من از شدت ترس و عصبانیت و درماندگی و بیچارگی و وقت کم و مشغله زیاد نمیدونستم به حال کدوم حسم اشک بریزم!!!!!!

واقعا درصدی فکر نمیکردم تو مادری همچین بخش بزرگ و سنگینی رو باید هدایت کنم. شازده خیلی ارومه خیلی محتاطه خیلی حرف گوش کنه ولی فسقلی ما حرف حرف خودشه و هر چی میگیم همون لحظه میگه چشم ولی بازم کار خودشو میکنه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

تجربه های جدید

الان که دارم اینو مینویسم دیگه هوا روشن شده. شبو ورکشاپ داشتم و شرکت کردم. بعدش با همسری میام رد و بدل میکردیم و وسطاش یه حجمی از هماهنگی ها و ایمیل ها رو باید انجام میدادم که اونم تا حدی سبک شد. چند تا کورس تو فلش بود که کپی کردم تو هارد و تا کپی بشه آهنک حمید هیراد انداختم تو هدستم. قبلش فکر میکردم بخوابم تا بعد از ظهر سرحال باشم. ولی آهنگ خواب از سرم پروند و یه کمم حس عاشقیم رو فوران داد و مسیر چتم با همسری عوض شد. پنحره بازه و با خنکی هوا صدای گنجشگا هم میاد. چقدر قشنگه این لحظه، چقدر قشنگه این حالم. ثبت شو همینجا با همه جزییات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

هفت۷

کاملا این روزا مودم سینوسیه.

روز قبل با همسرم درد دل میکردم که انقدر همه چی گنگ و مبهمه کلافه ام. همسرم میگن عجله نکن! میگم اصلا عجله ای ندارم فقط این مبهمی برای منی که همه چیو با جزییات برنامه ریزی میکنم آزاردهندست.

شبش تو جلسه هر چیزی که به نفعم باشه و دوست داشتم بشه شد. به استادم ایمیل زدم و ایشونم دقیقا مطابق با خواست دلم جواب دادن. دوباره همه چی یه مدت اومد تو پایین ترین شکل سینوس!!

خودمو حسابی مشغول کردم که از این تایم که به نظرم وقت اضافه زندگی جدید ماست بهترین استفاده رو ببرم. تو اداره مطرح کردم همکارمو پرزنت کنن که بهش آموزش بدم جانشینم باشن و این یعنی علنا وقت تو ادارم کلا پر میشه چون حجم کار انتقالی زیاده.

ولی قشنگه من عادت به زندگی با برنامه های زیاد دارم. اینجور وقتا بازدهیم انگار بیشتر میشه. جدول عاداتم که از رو اپلیکیشن میرم جلو خوب پیش میره خصوصا در مورد انجام نرمشای زانو و کتفم. که میخوام تقویتشون کنم.

دیروز عصر همسری میرفتن خرید خونه منم باهاشون راهی شدم. بچه ها موندن خونه. یه مسیری رو با هم پیاده رفتیم بارون زد و چقدر اون چند دقیقه برای من پر از انرژی و آرامش بود.

شب خریدا رو ردیف کردیم که بیشترش گوشت بود و زمانبر شد. همزمان همسری ماکارونی به شدت خوشمزه درست کردن که وقتی بشقابمو خالی کردم همچنان آب دهنم جاری بود. بجه ها هم با من مشغول بودن و گوشت چرخکرده داخل پلاستیک رو شکل ماشین صاف کرده بودن که فریز کنم.

نزدیک ساعت ده شب هم اقا شازده رفتن یه ربع دوچرخه سواری کنن و تو اون تایم فایل استادو آماده کردم و ارسال شد. بعدشم که دیگه شیر موز همسر جان درست کن و مسواک و بوس و قصه و لالا.

روزایی که همسری خونه ان در حد ترکیدن ما رو میخورونن!!!!!! روزایی که شیفتن همه چی تو یخچال خراب میشه. تنبل هم ما نیستیم!!!!!!

شب خوابیدنی قابلمه رو گذاشتم رو گاز که صبح اول وقت قبل رفتنم نهارو بار بزارم. قبل از آلارم گوشی با صدای پرنده ها بیدار شدم. همزمان که قهوه ردیف کردم پیاز رو ریختم سرخ شد و گردن که همسری خریده بودن و تازه بود رو ریختم روش آروم آروم سرخ بشن و بار گذاشتم تا ظهر میرسم خونه نهارمون اماده باشه. ترکیب بوی قهوه و پیاز داغ اول صبح فاجعست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

شش۶

به هر زوری بود وقت سفارت را گرفتیم. بلیط پرواز رو هم همون نصف شبی خریدیم. یک خوش شانسی آوردیم و یک وقت از سفارت شهری که هواپیما توش میشینه هم پیدا کردیم و نیاز نبود در این کرونا بازار یک پرواز داخلی دیگر هم تجربه کنیم. بچه ها را هماهنگ کردیم. و خیلی شیک شب پرواز کنسل شد چون در رسانه ملی اعلام شد بیست و پنج میلیون ایرانی مبتلا هستند! 

هیچی بازم باید کشیک وقت میدادیم.

هر چه بود اینبار دیگر حرفه ای شده بودیم تلاشمان را کردیم و وقت سفارت رو برای سه روز مختلف تو ماه گرفتیم که هر کدوم کنسل شد فرصت بعدی رو از دست ندیم.

همون شب ایمیل جذابی گرفتم. یک رقمی که واقعا میتونه کمک حالمون باشه بهم تعلق گرفته بود!

هیچ وقت فکر نکرده بودم که این معدل بالا جایی ممکنه دستمو بگیره و الان همین معدل من رو برنده یه جایزه کرد! یاد یکی از دوستام افتادم که میگفت از هر فرصتی برای آموزش یا تلاش یا هر حرکتی که نتیجه مثبتی داره دریغ نکن. انجامش بده و فک نکن کجای کارتو میگیره. تلاشتو یه جایی بالاخره خودشو نشون میده. من آدم خرخونی نبودم و واقعا در زمان دانشجوییم که حدود ۱۵ سال پیش بود فرصتی هم نداشتم درست و حسابی بخونم. مسیولیت زندگیم مسیولیت کارم و .... وقتی نمیگذاشت ولی خب معدلم اوکی شد!

الان که در سنی هستم که فکر میکردم من تو چی خوب بودم که همونو پیش ببرم دیدم تنها مورد نمرات درخشانم بوده!!!!!! یعنی هیچی به هیچی هاااا فقط تو نمره. همین شد که پی این نمره ها رو گرفتم و حالا همین نمره ها دارند نجاتم میدهند. دارن نجاتمون میدهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

پنج5

روزهای خود را چگونه می گذرانید؟

از صبح طلوع تا نیمه شب سایت را رفرش می کنیم برای گرفتن وقت سفارت!!!

من برای همه کارهام برنامه دارم و براشون از قبل همه چیز رو آماده می کنم. در مورد وقت سفارت چون مرزا بسته بودن خواستم روشنفکری و بافرهنگ بازی دربیارم و وقت نگرفتم!!!

فقطم برای اینکه دود وقت گرفتن و کنسل کردن مکرر به چشم امسال من که در این راه هستن نرود!!! حالا خودم مانده ام پشت در

و اینگونه روزهای خود را پشت اسکرین می گذرانیم!!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

چهار۴

تو دوره ای از ماه هستم که هم تاخیر خوردم و هم اخلاقم گنده هم جسمی اذیتم. دیشب همبرگر درست کردم و انقدر هورمونام قاط بود که خیلی شیک گفتم چقدر بدمزه هستش و از سر میز بلند شدم. یه کوه هم ظرف از صبح جمع شده بود. خدایا یه مایع ماشین ظرفشویی رو هم گیر نمیاریم بخریم. مملکته ها!!!! عصر همسرم خلافی خودرو رو کنترل کرد و فهمیدم همون روزای قرنطینه که ماشینمون تو حیاط بود همزمان تو جاده سبقت غیرمجاز کرده و به ایست افسر هم توجه نکرده! جل الخالق. چیزی نیست که. اشتباهه! خطای انسانیه! دیگه عادت کردیم واقعا صفحه رو بستم و یه درصدم فک نکردم برم اعتراض بکنم پیگیری کنم. شبم که دراز کشیدم رو کاناپه و دلم نوشیدنی میخواست هیچی نبود یخچال. چه خوبه سوپر نزدیک خونست! همسری رفتن یه ایستک انگور گرفتن و با یخ خوردیم و کلا سرحال شدم. پاشدم میزو جمع کنم یهوو ظرفا رو هم شستم و همسری هم جارو زد و بچه ها هم خونه رو مرتب کردن و کیفور شدم.

خونه مرتب همیشه منو سرحال میاره. یه گل گاوزبون رو تو قوری مسی دم کردم و رفتم حیاط. هم باغچه رو آب دادم و هم حیاطو مرتب کردم که پر از وسایل بازی بچه ها بود.

بعد دمنوش همسری و پسرا مشغول کتاب خوندن شدن و منم رفتم تو تخت مشغول کتاب خودم شدم تا خوابم بگیره.

صبح دلم شیرمال گل نان میخواست متاسفانه شعبه ای که تو مسیر ادارمون هست شیرمال نمیپخت! یهوو دلو زدم دریا رفتم نمونه که اونور شهره! بعد گفتم این همه راهو اومدم اینجا واسه یه شیرمال!!! نیم کیلو نون چایی خریدم و بعد گفتم یه نیم کیلو دیگه هم بده. نیم ساعتم دیرتر رسیدم اداره. وسط روزم جایی جلسه داشتم و تو مسیر خونمون بود .یه سر رفتم خونه تا نون چایی ها رو بزارم. صدای پیانوی شازده تا حیاط میومد خیلی حس خوبی داشت. همسر عاشق نون چایی و فک کنم خوشحالش کردم. 

جلسه هم که کلا ولش کن. بالادستی نشسته کاری نمیکنه و ماها اینجا هی داریم خودمون رو میکشیم!!!! بعد جلسه هم سه سوت رفتم تو یه مغازه که از پیجشون دیده بودم یه تیشرت باحال داشتن و دو دقیقه ای خریدم و برگشتم خونه و بوی استامبولی پیچیده بود تو خونه. یه راست رفتم حموم دوش گرفتم و بعدش نهار و دمنوش و اختلاط با همسری.

امروز صبح چندتا ویدئو از برایان تریسی دیدم جهت موتیویشن و عمل کرد!!! 

بشینم فایل فاز اول رو آماده کنم و تا شب اگه تکمیل شد ایمیل کنم و یه پیشنهاد مهم هم تو ایمیلم میخوام بنویسم که امیدوارم بگیره!!!!!!

بچه ها رفتن حیاط توپ بازی و فرصت خوبیه برای تمرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

سه ۳

دیروز عصر همسری رفتن خرید و تا برگردن با خواهرم صحبت کردیم و فقطم خاطرات مضخرف کودکیمون رو بالا آوردیم! حتی یک لحظه هم دوست ندارم به عقب برگردم. همسری رسیدن و منم مشغول ماکارونی درست کردن شدم. همسری پیشنهاد دادن بریم پیاده روی که من حسشو نداشتم. بچه ها رفتن حیاط مشغول شدن و من و همسری هم نشستیم به حرف زدن. بعد از شام هم پای اخبار و حرص و حرص و حرص. چی میخواد بشه خدا عالمه دلار داره میرسه ۲۳ تومن و فاجعس!!!! کرونا هر روز بدتر میشه و فاجعس!!! هیچ خبر جدیدی هم از برناممون نیست. به قدری خوابم میومد که پسرا رو سپردم همسری و رفتم تو تخت و تا خود صبح غش کردم.

صبح قرار بود بچه ها تنها بمونن. براشون صبحونه و شیر و میوه و ژله آماده گذاشتم. دو سه باری هم وسطا تماس گرفتم با هم حرف زدیم. ظهر برگشتنی سبزی کوکویی خریدم و سریع نهار کوکوسبزی درست کردم. با گوجه و خیار و پیاز و ماست خوردیم و دراز کشیدم کتاب جدیدم رو شروع کنم.

صبح تو اداره زیادی وقتم تلف شد و خودمم دامن زدم به این تلف شدن. یه کتاب بهم پیشنهاد داده بودن دانلودش کردم بخونم. کتاب the 3 secrets of effective time investment 

حالا بخونم ببینم چطوری پیش میره. دلم میخواد تلویزیون خاموش شه و سکوت تو خونه باشه ولی پسرا دارن فیلم میبینن و باید تا آخرش صبر کنم. از شانسم تازه اولشه!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

دو۲

دیروز عصر تا همسری برگردن خودمو مجبور کردم بشینم پایه مقالم و تمومش کنم. یه ظرف هم گوجه سبز و نمک گذاشتم کنارم و تا همسری برسن تموم شدن، هم مقاله هم گوجه ها. یه سری خرید کرده بودن که اونا رو شستم و یهوو داخل یخچالم ضدعفونی کردم و تصمیم گرفتم واسه شام کوکوسیب زمینی درست کنم. همسری گفت شب بریم باغ که من اصلا راضی نبودم ولی خب باید راه بیام.حالا بحث کرونا جدا خودشون میدونن که اونجا اصلا به من خوش نمیگذره! هیچی شامو ردیف کردیم توی دوتا دیس کشیدم کنارش گوجه و خیارشور گذاشتم و سلفون کشیدم رفتیم. خوبیش این بود که چون شنبه بود کسی تو باغ یا باغهای اطراف کسی نبود و فقط پدرشوهر و مادرشوهر بودن. طبق معمول به محض رسیدن کار تراشیده شد!!! من عقیدم اینه وقتی میرم باغ برای تفریح میرم قرار نیست تو اون کمبود امکانات خانوما زجرکش شن! قانون نانوشته خونه همسرینا اینه که خانوم باید در حد مرگ سرویس بدن و خودشونم کاملا دوست دارن که سرویس بدن و سرویس شن در واقع. مادرشوهر جارو به دست که باید خونه باغ رو جارو کنم! جارو رو گرفتم جارو کردم. فرشا رو چیدیم بیرون که تو محیط آزاد بشینیم و شونصد ساعت منتظر پدرشوهر شدیم نیومدن و ما هم گرسنه بودیم. وسایلا رو برداشتیم رفتیم خونه باغ بالایی که مال خاله همسری هست. خب به محض رسیدن مادرشوهر جان کل ظروف کثیف مال حدود بیست سی نفر از نهار و عصرونه و شام روز قبل مونده بود آوردن بالکن بشوریم!!! همسری هم اونور بودن که ببینین و به دادم برسن. آب رو باز کردیم نیومد و یه خدا رو شکر از ته دلم گفتم! خیلی شیک مادرشوهر از اونور آب رو ردیف کردن! هر چی بود شسته شد و آخراش همسری اومدن و وقتی منظره و قیافه من رو دیدن گفت ول کنید حالا بیایین شام بخوریم! هیچی تموم شد و سفره باز کردیم و من حتی تا قاشق هم یکبار مصرف برده بودم که بیخودی تو باغ نشینم ظرف بشورم. شامو جمع کردیم مادرشوهر سری دوم ظرفای مونده تو خونه باغ خاله رو آوردن!!!! بعدم گفتن دیس هایی که توش شام سرو کرده بودم رو هم ببرم بشوریم منم حرف دلمو زدم . دستمال کشیدم روش گفتم نه!!! باغ که برای ظرف شستن نیست دوتا دیسه میبرم خونه میشورم. دلتون نخواد کلی حرص خوردم و از تنهایی و بیصحبتی و مواظبت از بچه ها حرص خوردم و بالاخره موقع برگشت شد. این سری دیگه احتمالا در برابر پیشنهاد همسری خاطره امروز رو تعریف میکنم تا از صرافتش بیافته منو نبره باغ!!!! البته اینم بی دلیل نیست که من کلا باغ رفتن رو دوست ندارم. ترجیح میدم همون جمع مثل بچه آدم بشینن تو خونه دور هم بگن و بخندن!

صبحم که تو اداره الویت رو گذاشتم برای تموم کردن مقالم و تا قبل جلسه تموم شد! یه جلسه سنگین داشتم! هر جلسه ای که قراره دو تا کله گنده توش باشه و مدیر مدبری رو باید پرزنت کنی که تصمیم اشتباهی گرفته برای من سنگین محسوب میشه! نمیشه که یهوو توپید به مدیر سی سال خدمت و گفت فلان و بهمان! نتیجه جلسه مثبت بود و امروز هم برای چندمین بار تو کار حرفه ایم با این حرف مواجه شدم که من جای فلانی بودم خانم فلانی یعنی من رو استخدام میکردم! همه اینا در حضور مدیر خودم گفته میشه ولی متاسفانه همگی میدونیم چیزهایی مهمتری از تخصص و مهارت برای ارتقا وجود داره که یکیش میتونه عقده ای بودن فرد باشه! که من یکی ندارمش متاسفانه. ظهرم اومدم خونه سر راه شربت معده گرفتم برای همسری که هنوز اوکی نشده. دلم میخواد بهشون بگم اگه تو باغ دوستت به جای مسموم شدن دچار کرونا میشدی چیکار میکردی؟! سر راه سفارش خرید شربت معده میدادی؟ ولی ترجیحم سکوته. این روزا کمی اخلاقشو نمیپسندم!

چند روزی با مادرم سرسنگین بودم ولی امروز زنگ زدم حالشون رو جویا شم که بهم گفت زنگ بزنم خواهری ببینم چرا گوشی رو جواب نمیده. اخلاق مادرمو میدونم طرف یکبار گوشی رو جواب نده دیگه انقدر به زنگ میبینده تا برداره. بهشون گفتم خواهری این تایم پشت رل هستن و دارن برمیگردن خونه برای همین جواب ندادن. خولاصه گیر که نه تو زنگ بزن بهش از من پول خواسته بود و ندادم و حتما ناراحته!!!!!! همین جریان یکماه پیش برای من اتفاق افتاد. پول خواستم نداد. هر دومون فقط برای یک روز و گرفتن تمکن بانک میخواستیم ولی پول نازنین رو دوساله دادن دست برادرم و اون گفته براتون تو بانک حساب باز کردم و سودشو هر ماه میدم بهتون!!! خب انگاری مادر من دستشون ال یا بله و نمیتونن خودشون حساب تو بانک باز کنن و سودشو بردارن. ما هم که از پشت کوه اومدیم و اصلا تابلو نیست پول رو برای خودش به اسم بانک گذاشتن سرمایه گذاری کردن.پول گنده دو سال پیش کجا و پول الان کجا دقیقا ارزشش یک دهم شده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

یک ۱

از امروز پستها رو شماره میزنم و سعی میکنم روزانه نویسی کنم. نمیدونم چرا حس میکنم همش در حال وقت کشی هستم و به نظرم نوشتن روزانه کمکم میکنه خودم به عینا یه گزارش از نحوه گذروندن روزهام رو ببینم!

دیروز که روز تمیزکاری شد! همسری زودتر اومدن و چایی زعفرونی دم کرده بودم دوتایی نشستیم تو اتاق بچه ها تا دو طرف ملحفه بچه ها رو کش بدوزم که هی دم به دقیقه دستم به مرتب کردن تختشون نباشه و نتیجه عالی بود و ملحفه تکون نخورده بود. با چایی کشمش خوردم چون این روزا به هر چیزی که میخوام وارد بدنم کنم دقت میکنم!

رژیم همسری تموم شده و هوس ماهی کرده بودن و منم سبزی پلو کنارش درست کردم و با آبلیمو واقعا چسبید! شب هم که گلهای حیاطو آب دادم یهو هوس دوچرخه سواری کردیم و چهارتایی رفتیم بیرون تو خلوتی و خنکی شب دوچرخه سواری کردم. حس کردم زانوم اذیته دیگه برگشتیم.

صبح بابت جلسه مجبور شدم لباس رسمی بپوشم و نتونستم پیاده برم. روز قبلش پیاده رفتم و کتاب سیر عشق آلن دوباتن رو گوش میدادم و اصلا نفهمیدم کی رسیدم! صبح هوس کرده بودم نون پنیر کره گردو با چایی شیرین بخورم خیلی شیک کره رو برگردوندم یخچال. شکر رو حذف کردم تو چایی زنجبیل تازه ریختم و با کشمش خوردم ولی ظهر تولد همکارم بود و برامون بستنی دابلچاکلت خرید که واقعا چسبید!!! تو اداره کلن تمرکزمو برای انجام کارام از دست دادم و وقت زیادی رو حیف میکنم باید یه فکری به حالش بکنم. رسیدم خونه همسری جوجه درست کرده بودن و تا ردیف شه یه جاروی اساسی کشیدیم و خونه دسته گل شد. معده همسری کمی اذیت میکنه و به نظرم دلیلش اینه که چهل روزه لب به غذای پخته نزده و الان باید خیلی آسه آسه شروع کنن به خوردن! الانم رفتن نظارت و تا برگردن پاشم یه دمنوش نعنا و نبات براشون درست کنم.

خب برنامم اینه که تا شب مقاله ای که دستم هست رو تموم کنم و یکی دیگه هم شروع کنم. باید با پسرک پیانو رو ببریم جلو آهنگو یاد گرفته و فقط تمرین میخواد که حس رو وارد قطعش کنه. کتابمو ده صفحه ای ببرم جلو. دیروز که قرار بود ده صفحه بخونم بیشتر رفتم جلو خیلی جذبم کرد. هر چند کتابش مربوط به اقتصاده ولی تو همه بخش های زندگی میشه تعمیمش داد و دوسش دارم. یکی دو روز با مقاله ها برم جلو و مجدد برنامه لانگ ویژنم رو ببرم جلو. سه ماه اول سال رو خیلی خوب و فراتر از برنامه پیش رفتم و واقعا نتیجشو تو زندگیم دیدم. ایمان آوردم که شانس با تلاش و زحمت زیاد جلوت سبز میشه. من تلاشمو میکنم و منتظر جوونه زدن شانس هم میشم.

و اما از خبرا

همچنان پروزا برقرار نیستن و فقط یه پرواز قطری تهران دوحه آنکارا برقراره که خیلی گرونه و حدود ۱۱ فقط قیمت بلیطه و برا جفتمون فک کنم ۲۵ تموم شه. جدا از ریسکش بخاطر کرونا از نظر مالی هم به صرفه نیس و ترجیح میدم همچنان صبر کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو