تعطیلات کریسمسه و همه شادن و من یکی بی نهایت شاد!

ارایم خوب بود و استاد جان دستور دادن تا دهم دور و بر درس نرم.

روزای تعطیل تا هر وقت دلمون میخواد میخوابیم و هر روز یه برنامه برا دورهمی ها. 

تو همین تعطیلات همسری یه ماشین هم خریدن که وقتی فهمیدم چقد کمکه که کاری داشتم بیرون و پریدم تو ماشین رفتیم. زندگی داره شبیه ایران میشه. با پسرا درس کار می کنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم. و حتی تصمیم گرفتم یه کار پارت تایم بگیرم. شب همینجورکی در حال جوکر دیدن یه پوزیشن دیدم که برام جالب بود. جاشو چک کردم. اپلای کردم. جالبه انتهای اپلای یه امتحان هم داشت. صبح زنگ زدن واسه مصاحبه و من خنگ گفتم میشه انلاین باشه. گفتن اگه وقت نداری بندازیم فردا. و من گفتم اخه برفه! اگه اپشن انلاین دارین من انلاین رو انتخاب می کنم. قشنگ معلوم بود قطع کنم طرف با خودش میگه این چه گشاده ها ها ها

اینجا حسابی برف  باریده. هر روز کیک میپزم. میشینیم تو سالن کنار درخت کریسمس پر نور و از پنجره برف میبینیم و چایی داغ میخوریم و این صحنه همیشه یکی از تصوبرهای ذهنی من بود برای خونم البته تو بچگیم!

یکی از میزهای کار رو از اتاف مطالعه اوردیم بالا تو اتاق خواب خودمون و کذاشتم روبروی پنجره و خیلی ویوی دلبری درست شد برای کار!

چرا حالا؟ چون صبح ها اول وقت و شیا که بچه ها خوابن تایم خوبی واسه با تمرکز کار کردنه. در حالت عادی با این حجم از صدا نمیشه اصلا کار کرد! نشون به اون نشون که عصر نشستم پشت میزم و مشکل کدی که باید تو سال جدید حلش میکردم رو حل کردم و تامام شد! 

باید اینجا عکس هم بزارم تا خاطرات این روزام ملموس تر بمونن برام