ثبت لحظاتی از عمرم

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

از این تجربه های ثبت شدنی برای فرداها

وقتی تو خونه ای کسی مریضه به هیچ وجه پسرا رو نبر اونجا

و لطفا بی خیال حالا مواظبشونم و ایشاله نمیگیرن و تند تند دستاشونو میشورم شو.

حالا اینکه کسی خودش مریض باشه و خودش با اون حالش پاشه بیاد تو خونم که دیگه هیچی...

گل پسرا از روزی که مامانینا از کربلا رسیدن به طرز فجیعی مریضن و نشون به اون نشون که صداشون دقیقا مثل صدای مادربزرگشون گرفته😕

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

پر از نیاز...

عین واقعیته که اگه یه روزی یه جایی کسیو رو بابت حرفش یا رفتارش قضاوت کنی روزگار میچرخه و یه روزی و یه جایی به بدترین شکل ممکن اون حرف یا رفتار رو از خودت بروز میدی!

باورم نمیشه این منم در برابر یه بچه دو و نیم ساله به قدری کم آوردم که دقیقا حرکتی که همیشه هضمش برام مشکل بود رو انجام دادم...

همینجا که نشستم و دارم زار زار گریه میکنم بخاطر این رفتارم دلم میخواد زمین دهن باز کنه و منو ببلعهدو صبحی نباشه که فسقلم منو ببینه و مامان صدام کنه و من از خجالت و شرمندگی حتی نتونم آب بشم!

چرا منی که این همه پر از نقص و نیازم مادر شدم.... کاش کاش کاش یکی بود بهم میگفت این چیزا رو داره و باید خودمو به یه حداقلی میرسوندم و بعد تصمیم میگرفتم که کسی رو به این دنیا دعوت کنم که من همه چیز و همه کس اون هستم

هیچ وقت تو زندگیم این همه حس عجز و ناامیدی نداشتم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو