ثبت لحظاتی از عمرم

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

هفت۷

کاملا این روزا مودم سینوسیه.

روز قبل با همسرم درد دل میکردم که انقدر همه چی گنگ و مبهمه کلافه ام. همسرم میگن عجله نکن! میگم اصلا عجله ای ندارم فقط این مبهمی برای منی که همه چیو با جزییات برنامه ریزی میکنم آزاردهندست.

شبش تو جلسه هر چیزی که به نفعم باشه و دوست داشتم بشه شد. به استادم ایمیل زدم و ایشونم دقیقا مطابق با خواست دلم جواب دادن. دوباره همه چی یه مدت اومد تو پایین ترین شکل سینوس!!

خودمو حسابی مشغول کردم که از این تایم که به نظرم وقت اضافه زندگی جدید ماست بهترین استفاده رو ببرم. تو اداره مطرح کردم همکارمو پرزنت کنن که بهش آموزش بدم جانشینم باشن و این یعنی علنا وقت تو ادارم کلا پر میشه چون حجم کار انتقالی زیاده.

ولی قشنگه من عادت به زندگی با برنامه های زیاد دارم. اینجور وقتا بازدهیم انگار بیشتر میشه. جدول عاداتم که از رو اپلیکیشن میرم جلو خوب پیش میره خصوصا در مورد انجام نرمشای زانو و کتفم. که میخوام تقویتشون کنم.

دیروز عصر همسری میرفتن خرید خونه منم باهاشون راهی شدم. بچه ها موندن خونه. یه مسیری رو با هم پیاده رفتیم بارون زد و چقدر اون چند دقیقه برای من پر از انرژی و آرامش بود.

شب خریدا رو ردیف کردیم که بیشترش گوشت بود و زمانبر شد. همزمان همسری ماکارونی به شدت خوشمزه درست کردن که وقتی بشقابمو خالی کردم همچنان آب دهنم جاری بود. بجه ها هم با من مشغول بودن و گوشت چرخکرده داخل پلاستیک رو شکل ماشین صاف کرده بودن که فریز کنم.

نزدیک ساعت ده شب هم اقا شازده رفتن یه ربع دوچرخه سواری کنن و تو اون تایم فایل استادو آماده کردم و ارسال شد. بعدشم که دیگه شیر موز همسر جان درست کن و مسواک و بوس و قصه و لالا.

روزایی که همسری خونه ان در حد ترکیدن ما رو میخورونن!!!!!! روزایی که شیفتن همه چی تو یخچال خراب میشه. تنبل هم ما نیستیم!!!!!!

شب خوابیدنی قابلمه رو گذاشتم رو گاز که صبح اول وقت قبل رفتنم نهارو بار بزارم. قبل از آلارم گوشی با صدای پرنده ها بیدار شدم. همزمان که قهوه ردیف کردم پیاز رو ریختم سرخ شد و گردن که همسری خریده بودن و تازه بود رو ریختم روش آروم آروم سرخ بشن و بار گذاشتم تا ظهر میرسم خونه نهارمون اماده باشه. ترکیب بوی قهوه و پیاز داغ اول صبح فاجعست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

شش۶

به هر زوری بود وقت سفارت را گرفتیم. بلیط پرواز رو هم همون نصف شبی خریدیم. یک خوش شانسی آوردیم و یک وقت از سفارت شهری که هواپیما توش میشینه هم پیدا کردیم و نیاز نبود در این کرونا بازار یک پرواز داخلی دیگر هم تجربه کنیم. بچه ها را هماهنگ کردیم. و خیلی شیک شب پرواز کنسل شد چون در رسانه ملی اعلام شد بیست و پنج میلیون ایرانی مبتلا هستند! 

هیچی بازم باید کشیک وقت میدادیم.

هر چه بود اینبار دیگر حرفه ای شده بودیم تلاشمان را کردیم و وقت سفارت رو برای سه روز مختلف تو ماه گرفتیم که هر کدوم کنسل شد فرصت بعدی رو از دست ندیم.

همون شب ایمیل جذابی گرفتم. یک رقمی که واقعا میتونه کمک حالمون باشه بهم تعلق گرفته بود!

هیچ وقت فکر نکرده بودم که این معدل بالا جایی ممکنه دستمو بگیره و الان همین معدل من رو برنده یه جایزه کرد! یاد یکی از دوستام افتادم که میگفت از هر فرصتی برای آموزش یا تلاش یا هر حرکتی که نتیجه مثبتی داره دریغ نکن. انجامش بده و فک نکن کجای کارتو میگیره. تلاشتو یه جایی بالاخره خودشو نشون میده. من آدم خرخونی نبودم و واقعا در زمان دانشجوییم که حدود ۱۵ سال پیش بود فرصتی هم نداشتم درست و حسابی بخونم. مسیولیت زندگیم مسیولیت کارم و .... وقتی نمیگذاشت ولی خب معدلم اوکی شد!

الان که در سنی هستم که فکر میکردم من تو چی خوب بودم که همونو پیش ببرم دیدم تنها مورد نمرات درخشانم بوده!!!!!! یعنی هیچی به هیچی هاااا فقط تو نمره. همین شد که پی این نمره ها رو گرفتم و حالا همین نمره ها دارند نجاتم میدهند. دارن نجاتمون میدهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو