ثبت لحظاتی از عمرم

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

17 June

بی تعارف میگم که روزهای پر استرسی رو می گذرونم. هر چقدم تظاهر کنم آرومم و دارم زندگیمو می کنم و به کارام میرسم واقعیت تو خواب هام خودشو نشون میده! 

سختی این دوران منو ساخت خیلی بزرگم کرد ولی میخوام بگم جزو بدترین روزای زندگیم بودن.

مجبورم پول خونه رو انتقال بدم بدون اینکه بدونم آیا تا اون تاریخ پام میرسه به اون خونه یا نه! دوستم رفته برام از خونه عکس و فیلم گرفته که ببینمش و انرژی مثبت جذب کنم! 

بیشتر از این نمی تونم آفیس رو معطل نگه دارم و حق دارن و باید پولو بگیرن. مشکل اونا نیست مشکل منه!

یکی از بزرگترین چیزایی که تو این مدت یاد گرفتم این بود که مسایل زندگیمو به کسی که جنبه نداره نگم! خیلی جالبه که از آرایشگر بشنوی برنامه زندگیت چیه! خب آخه گفتن این مساله خصوصی به هفت پشت غریبه کدوم درد زندگی تو رو دوا می کنه! خیلی عصبیم از این موردی که پیش اومده و واقعا نمی فهمم وقتی می دونستی من اینقدر به این قضیه حساسم چرا رفتی گفتی تو ذهن من چی داره می گذره و چه غلطی دارم با زندگیم می کنم!

و این حرفو باید با طلا نوشت زد به دیوار که ادب از که آموختی از بی ادبان! همینا بزرگم کرده که از کسی مسایل زندگیشو نپرسم به من چه آخه!

امشب قشنگ رد دادم از انتظار و امیدوارم این همه تلاشم به نتیجه مثبت برسه! همسری میگه واکنشت به شکست تو رو تعریف می کنه و من میگم اسمشو شکست نمیزارم! اسمشو میزارم مسیر اگه نشه یعنی هنوز به انتهای مسیر نرسیدم و تو جا ده ام. بیشتر تلاش می کنم تا برسم یالاخره. مهم تو مسیر بودنه!

تو پیج گلشید خوندم نوشته بود حواستون به تمرکز حواس و انرژیتون باشه. اینا بزرگترین سرمایتون هستن. پس جایی صرفشون کنید که براتون تغییری ایجاد کنه.

جملشو دوست دارم خصوصا برای منی که این روزا از غم انتظار قشنگ دارم وقت می کشم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

June 2

یک شات کوتاه از زندگی من!

 

غروبه! یک ساعت بعد کلاسم شروع میشه و بعدش میتینگ دارم! پشت سرشم یه ورکشاپ!

شازده سفارش کوکوسیب زمینی داده! سیب زمینیا رو میزارم آب پز بشه و میرم متریال میتینگ رو آماده می کنم! نیم ساعت مونده به کلاس! 

سیب زمینی و پیاز رو رنده می کنم و توش یه دونه هم کدوخیاری رنده می کنم! چرا؟ چون تو یخچال داشتیم و مثلا یه ویتامینی به غذا بدم!

کوکوها رو میچینم تو ماهی تابه! ظرفای توی سینک رو میشورم. میزغذاخوری رو جمع می کنم و روش دستمال می کشم. کوسن ها رو جمع می کنم. مبلها رو میزون می کنم جابجا شدن. به گلدونا آب میدم. کوکوها رو بر میگردونم. کاهو و گوجه میشورم! میرم باغچه رو آب میدم. چند تا گل میچینم میزارم رو میزغذاخوری.

پنج دقیقه مونده به کلاس!

همسری میرسن یه ساندویچ برا خودم ردیف می کنم و یه بطری آب و یه بشقاب میوه برمیدارم میرم اتاقم! قراره تا 2 شب پشت میزم باشم!

 

 

 

رسیدم به جون! باورم نمیشه دقیقا یکسال گذشت از شروع این سفر! یکسالی که قشنگ مرا ساخت! دوستت داشتم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو