مدتی بود که عصبی بودم. همش بد اخلاقی میکردم. هی غر میزدم و هی به خونه نمیرسیدم. شبا که وقت شیر دهی بود حس میکردم از من مظلومتر تو این دنیا وجود نداره. هی الکی سر پسرک داد میزدم!!! تا اینکه طاقتم طاق شد و تصمیم گرفتم به جد پیگیری کنم که منشاش چی می تونه باشه و بلههههههه مساله خواب پسرک بود.

کلا وقتی موقع خوابش میرسید من غمگین میشدم!! پسرکم سخت میخوابه و باید کلی باهاش کلنجار رفت و خوابش فوق العاده سبکههههه. گاهی پیش اومده که یه ساعت رو پام بوده و بعدش فقط بیست دقیقه خوابیده!!!!

هر طوری بود عزمم رو جزم کردم تا این مشکل رو حل کنم. کلی مقاله خوندم و کلی تجربه مادرای مختلف رو بررسی کردم و بالاخره با توجه به خصوصیات پسرک یه روش رو انتخاب کردم. مهم این بود که تو این راه کم نیارم و در برابر گریه ها و بی تابی هاش تسلیم نشم. پسرکم زود تونست یاد بگیره و همون روز اول سه بار تونست خودش بخوابه. و من از این قضیه به قدری مشعوف بودم که انگاری پسرکم نفر اول المپیاد شده.

از خودم بگم که بعدش کلی روحیم تغییر کرد اصلا یه آدم دیگه شدم. همینکه پسرک تو اتاق خودشه و ما هم تو اتاق خودمون هستیم کلی تو کیفیت خوابم تاثیر داشته حتی اگه هر ساعت از خواب بیدار شه و شیر بخواد.

پسرک هر چقدم زود بیدار بشه و هر چقدم خسته باشه باهاش بازی می کنم و وقت خوابش که میشه رو تخت خودش و آروم آروم میخوابه. واقعا به این گل پسرم افتخار می کنم که اولین گام تو مستقل شدنشو خیلی راحت و آسون برداشت و بی نهایت ممنونشم. در راستای بهبود خواب شب هم قرار بر این بود که شیر شبشو کم کم حذف کنم تا یه سره تا صبح بخوابه. منتها فعلا بخاطر این موفقیت خیلی بهش سخت نمیگیرم و آروم جلو میرم.

این روزا روزای خوبیه. روزای سال 88 برام تداعی میشه. روزهایی مقاومت اقتصادی. قصد داریم با این مقاومت یه سرمایه ای برای پسرک پس انداز کنیم که خوب با تلاش هایی همسری بد چیزی هم نیست. مبارکش باشه