دیشب وسط هفته یه شب نشینی دعوت بودیم. همسری و شازده باز بحثشون شد. بواشکی داشتن با هم بحث میکردن! نمیدونم چرا همسری فقط و فقط بیرون از خونه تربیت کردن و نصیحت کردنش گل میکنه. بابا یواشکی و تو رودروایسی بقیه جواب که نمیگیری هیچ شرایط بذتر هم میشه. آخ حرص میخورم آخ حرص میخورم 

باید اساسی راجغ بهش با همسری بحرفم. 

شب بعد مهمونی نشستم اسلایدامو تا جایی پیش بردم و جمع بندیش موند برای امروز صیح. دیشب موقع خواب حس خوبی نداشتم هم از بابت مهمونی و رفتار همسری با شازده. هم از فشار کاری که روی منه و همسری فک میکنه من واقعا خوش خوشانمه و دارم برای خودم میچرخم. اینو کی فهمیدم؟! وقتی بابت به چیزی بهش گفتم براش وقت بزاره و گفت زحمتش با تو و گفتم باور کن نمیرسم!

دیگه روم نشد بگم من اگه جای تو بودم و فقط صبح تا عصر میرفتم سرکار و تامام خیلی خیلی خیلی سبک تر بودم! کارای خونه، کارای تی ای، کارای تدریس، کارای بچه ها، کارای تزم، آشپزی و .... این لیست بی انتها که برای هیچ کدومشون کمک ندارم منظورم کمک همسره! 

صیح که پاشدم ولی خیلی حس خوب و آرومی داشتم و سعی کردم کارا رو تا جایی که میشه راحت پیش ببرم. واسه نهار و صبونه خودمو نکشتم. نون پیتزایی ها رو گرم کردم واسه نهار بچه ها و صبونه. وسایل بچه ها رو آماده کردم و صبحانه خوردم.

چایی درست کردم. برگشتم بالا همزمان که لباسا رو تا میکردم بچینم تو کمدا پادکست گوش دادم. تا جایی که میشد گذاشتم پسرا خوابیدن چون شب دیر خوابیده بودن!

لباسا تموم شدن رفتم رو تخت پسرا نازشون کردم چشاشونو باز کردن و یه بوس کردن و بغل و مسواک پریدن پاییدن تا صبونه بزنن من ضد آفتاب زدم سوییشرت پوشیدم راهی مدرسه شدیم. 

برگشنم چایی دم کشیده بود ریختم و رفتم اتاقم و سر کار خودم نشسنم و کار همسری رو گذاشتم کنار!

یه کم باید رو این الویت بندی هام کار کنم. 

جالبه حس کردم اینجوری چقدر آرومم و چقدر تایمم خوب مدیریت میشه.

حالا اسلایدا رو آماده کنم میشینم برگه های میانترم فاینایت رو تصحیح می کنم. نهار میپزم و میرم دنبال پسرا.

زندگی رو الکی سخت و پیچیدش نکنم. یه کوچولو به خودم بها میدم به کارایی که باید بکنم کلت آروم میگیرم.

دیشب تو مهمونی بهنام گفت در حالت خوشبینانه من فقط میتونم 15 سال از عمرم لذت ببرم و زندگی کنم و این حرفش هنوز تو ذهن منه.

یه تجدیدنظر اساسی لارم دارم و شروع سال نوی شمسی هم بهونه خوبی هست که پر انرژی شروعش کنم.