دیروز بعد دوچرخه سواری حالم بد شد از گرمایی که میخورد تو سرم.برگشتیم خونه تاپ و شلوارک پوشیدم. بطریمو برداشتم حتی نتونستم کتونی پام کنم صندل پوشیدم و با همسری راهی پیاده روی شدیم. پسرا خسته بودن و موندن خونه. تو کدبرو که همیشه خنک تر از همه جاست از کنار ساحل راه رفتم و پام تو آب بود که بیشتر خنک شم. خیلی حال داد.برگشتنی با همسری تصمیم گرفتیم روز بعدش جمع کنیم بیاییم کدبرو تا بچه ها حسابی حال کنن. رسیدم به دوستم پیام دادم اگه نی نی بیداره یه سر برم پیشش سریع جواب داد که بیا. لباس عوض کردم و یه ساعتی هم اونجا بودم. برگشتم با همسری فیلم دیدیم بچه ها هم انقدر اسنک خورده بودن میلی به شام نداشتن و رفتن لالا.  دوستم زنگ زد که فردا دخترونه بریم بیرون. گفتم با خانوادم میرم پیک نیک و پرسید کی برمیگردی منم حدودی یه ساعتی رو گفتم بعدش شب دیدم چه کاریه اخهههه میخوام با پسرام باشم شاید خواستن بیشتر بمونن ساخل. پیام دادم کنسل کردم که من نمیام. اونم روزشو عوض کرد. 

صبح بعد صبونه با پسرا یه فیلم انیمیشن نگاه میکردیم که وسطش فسقلی گییییر داد بریم استخر. از هفته پیش سوزنش گیر کرده بود. خولاصه که دیکتاتور خونه فیلم رو استاپ کرد و پسرا و پدر رفتن استخر. من حال نداشتم چون عصرم میخواستیم بریم ساحل دیگه خسته میشدم.

یه بشقاب میوه گذاشتم یه لیوان آبی که توش گلاب ریختم. یه آهنگ عودنوازی بی کلام پخش کردم که انگار عربیه و دراز کشیدم کتاب وقتی نیچه گریست رو بخونم. چقدر این استراحت این مدلی برام لذت بخشه خصوصا که نهار تو یخچال امادست و خونه رو هم صبح قبل صبونه مرتب کردم.

بچه ها طول میکشه بیان یه سر باید برم اسپری ضدافتاب بگیرم براشون میزارم برای وقتی که میخوام برم دان تاون برای تجمع. احتمالا یه باربیکیو کوچولو زغالی هم برای عصر که میریم ساحل بگیرم گازی ها خیلی بند و بساط دارن.