امروز ددلاین یه پروژه بود دستم که بخاطر چایی خوردن لپ تاپم عقب موندم ازش! صبح سه سوت حاضر شدم رفتم آفیس و بکوب پاش بودم و آخه مگه تموم میشد! چون صبح یه ساندویچ نون پنیر برداشتم اضافه و وسط روز خوردم دیگه میلی به نهار نداشتم. هر چند که واسه نهارمم چیز خاصی نداشتم یه نودل برداشته بودم که در صورت اضطرار بخورم. ایمیل و تیم رو بستم که حواسم پرتشون نشه و واقعا چقدم این کار خوبه. باید نیم ساعت زودتر در میومدم از آفیس که به کلاسم برسم. از اونورم با استادم که الان شده دوستم قراره شام گذاشته بودم. اول فک کردم بمونم آفیس کارو تموم کنم. فقط ریو مونده و قسم خوردم بدون ری کار تحویل ندم! دیدم چه کاریه بی خود از کار خودم بمونم و استرس نرسیدن به قرارم رو هم داشته باشم. ایمیلو باز کردم شونصدتا پیام داشتم. به مدیرم گفتم فردا کارو تحویل میدم و فردا روزمو خالی بزار به ایمیلام و ریپورتای قبلی برسم که بقیه نوشتن و باید ریو کنم که بره بیرون!

دوان دوان رسیدم خونه کلاسم انلاین بود و بعدشم بکوب رفتم رستوران و قربونش برم همچین نزدیکم نبود حالا خوبه گفته بودم جای نزدیک! ولی خیلی خوشگل و خاص بود. یه کم حرف زدیم و با هم تعریف کردیم و بازم کلی این پسر به من انرژی داد با حرفاش و بهش میگم باید هر از گاهی بیام ببینمت بهم انرژی بدی😃 یه کمم در مورد کار حرف زدیم و چندتا آفر خوب برام داشت که ببینم چیکار میتونم بکنم.

برگشتم و کمی با پسرا حرف زدیم و خونه رو مرتب کردم و قبل مسواک سرویسم تمیز کردم و خواستم کتاب بخونم بخوابم و به خودم گفتم خستم! بعد اون ورم داد زد سرم که برای همه هر کاری میکنی به خودت میرسه میگی خسته ام! زین رو لپ تاپو اوردم بالا یه نیم ساعتی کارمو انجام بدم.

تصمیم دارم یه مدت از خونه کار نکنم تو شرکت تمرکزم بالاست و زمان کار رو مدیریت میکنم. تو خونه یهو  میبینی شبم شده دلم پیش فلان بخش کاره و میرم پیش! اینجوری حداقل کار شرکت میمونه برا شرکت