این هفته حسابی رو کار شرکت تمرکز داشتم و میتونم بگم جمعه عصر که ساعت ۵ شد لپتاپو شات داون کردم و پریدم تو ویکند. همون شب مهمونی نوروز دعوت بودیم که واقعااااا بهم چسبید. مهمونی پات لاگ بود و من وسطای کارم لازانیا و شیرینی گردویی درست کردم بردیم. دیجی هم که مثل همیشه عالی بود و بهمون خوش گذشت.

شنبه که هوا عجیب عالی بود. صبح همسری رفتن دویدن و من تمیزکاری رو شروع کردم و وقتی برگشتن بکوب افتادیم تموم کردیم تا ظهر. همزمان دلمه درست کردیم و کوکوسبزی. 

بچه ها و همسری رفتن دوچرخه منم رفتم پیاده روی که افتابش کیف میداد و انقدر گرم بود که تاپ پوشیدم.

رسیدم خونه یه کم استراحت کردم چایی زدم و با دوستم و پسرش و شازده رفتیم پارک تا غروب.

امروز صبحم با همسری رفتیم دوتا مغازه که شبیه سمساری های ایران بود ولی لوکس و شیک که یه کم چیز میزای قدیمی ببینیم و هیچی هم نخریدیم. بعدم برگشتیم سه سوت حاضر شدیم و رفتیم مهمونی که برا نهار دعوت بودیم و از خجالت مردم که دیر رسیدیم. ساعت یک و بیست دقیقه بود رسیدیم اونجا. من خیلی گرسنم بود چون صبح فقط یه قهوه خورده بودم. نهار رو سه و ربع اوردن چون یه مهمون دیگه هم داشتن و منتظر اونا بودن. تا عصر اونجا بودیم و پسرا حسابی با پسر اونا بازی کردن و برگشتیم خونه. انقدر هوا محشر شده که سریع لباس عوض کردیم و با همسری رفتیم یه پیاده روی تند.

 

فکر میکردم فردا یکشنبه است ولی انگار دو شنبست😊

هفت سین نچیدیم شیرینی هم نپزیدم اگه برسم فردا انجامشون نیدم. به یکی از دوستام که با پسرش اینجا تنهاست گفتم شب عید بیاد خونمون باهم باشیم. دختر خیلی خوبیه و تنها کسیه که انقدر باهاش راحتم که دوست داشتم شب سال نو رو با هم باشیم. 

سه شنبه که باید برم افیس ماهی رو میزارم مزه دار میشه و به محض برگشتن میفرستمش فر که سبزی پلو ماهی شب عید رو بزنیم بر بدن.