پنج دقیقه به شش بیدار شدم و طبق معمول اول ایمیلمو چک کردم. خونه انگار باغ پرندگانه. همه پنجره ها بازن و جلوی هر پنجره یه درخته که صبحا پرنده ها روشون جشن میگیرن. باید شش و نیم سرکار باشم. بخاطر تابستون ساعت کاری رو عوض کردن. میپرم دسشویی بعد مسواک، حسابی زیر بغلم مام میمالم بس که جهنمه این روزا. صبحانه رو میزارم تو کیفم. ضدآفتاب میزنم و راهی اداره میشم. قبل شش و نیم میرسم.

6.30   رسیدم اداره و مشغول چک کردن ایمیل شدم و صفحه اینجا رو باز کردم تا بنویسم و الان شش و پنجاه هست میرم کارتابلمو چک کنم.

7.09   تا الان نامه های کارتابل رو پیگیری کردم و جواب دادم و فعلا کار اداری ندارم. فایلمو باز می کنم پاراگراف پاراگراف برم جلو.

7.33  تا الان چهار پاراگراف رفتم جلو. رسیدم به یه پاراگراف چالشی استاپ کردم که صبحانه بخورم.

.

8.17  رفتم چایی گرفتم صبحانمو خوردم و همزمان بقیه پادکست سیلک رود رو گوش دادک که از دیروز مونده بود. صبحانم زودتر تمام شد ولی میخواستم این قسمت پادکست تموم شه چون خیلی جذبم کرده بود. فعلا کار جدیدی تو محل کارم نیست و میرم پاراگراف ها رو ادامه بدم.

.

8.37  دو تا پاراگراف رفتم جلو. رسیدم به یه پاراگراف کمر شکن و اینجا استاپ می نم کمی کارای کارتابلمو انجام بدم. از اینجا رسیدیم به بخش سخت و سنگین مقاله و چون داره میرسه به انتها از کامنتای استاد جان مشخصه که اعصاب براش نمونده!

.

8.53  هیچ کار جدیدی تو کارتابلم نبود و رفتم سراغ تلگرام و کمی تو گروه دانشگاه بودم و جواب یه سری از بچه ها رو دادم و چند دقیقه ای هم تو اینستا بودم. برم سراغ ادامه پاراگراف ها.

.

9.15  یک پاراگراف هم تموم شد و سنگین بود و هی داره سنگین تر میشه. از برنامه امروزم فقط دوتا پاراگراف مونده و هدفم اینه تا قبل ظهر تموم کنم و برنامه فردا رو هم امروز پیش ببرم تا بتونم کمی مقاله های اضافه بخونم برای بسط دادن یه سری از پاراگراف های متد. پاشم برم سرویس و کمی بچرخم که تحرک داشته باشم.

.

9.50   رفتم سرویس بعدش رفتم حیاط کمی قدم زدم. برگشتم اتاق ثبت نام ورکشاپای همسر جان رو انجام دادم. فرم نظرسنجی ئرکشاپای قبلی که شرکت کرده بودن رو به جاشون پر کردم. و همه رو ارسال کردم به مسئول مربوطش. بعدش با محدثه حرف زدم در مورد یکی از پسرای گروه که واقعا نمیفهمیم فازش چیه و هیچ کدوممونم نمیخواهیم خودمونو درگیر پروندش کنیم. بریم که ادامه بدیم پاراگراف بعدی رو.

.

10.23  وسطای پاراگراف بودم که برق رفت. سیستم برقو سوییچ کردن رو ژنراتور. اون وسطا برام کار پیش اومد و الان میرم که کارای اون شرکت رو انجام بدم.

.

11.03  پرونده شرکت رو بررسی کردم و اصلاحات رو آماده کردم منتظر چند تا تلفن هم بودم. چون خط اداره قطع شده بود باید تلفنخونه برا می گرفت و اون وسطا تو تایمای انتظارم قسمت دوم پادکست سیلک رود رو تا یه جاهایی گوش دادم. برم پاراگراف رو تکمیل کنم.

.

11.20  این پاراگراف هم تموم شد و فقط یه پاراگراف مونده. انگار دارم به هدفم میرسم که تا ظهر کلشو تموم کنم! برم یه چیزی بخورم یه استراحتی بکنم و آخرین پاراگراف امروز رو هم تموم کنم.

.

12.44  خب یه چیزی خوردم. یه چایی هم زدم. چند تا تلفن جواب دادم. باقی پادکست سیلک رود رو وش دادم و به شدت هیجان دارم تا تهش رو گوش بدم. و مهمتر از همه اینکه پاراگراف آخر هم تموم شد. علنا برنامه امروز در مورد کار روی مقالم تموم شد. تا ساعت یک و نیم اداره هستم و ترجیح میدم بعد چک کردن کارتابلم قسمت آخر پادکست رو ببلعم که خیلی از شنیدنش دارم لذت میبرم.

 

.

 

2.45   رسیدم خونه. گرما وحشتناک بود اصلا حرارت از هوا میزد تو صورت آدم. تا لباس عوض کنم و دست و صورت بشورم همسری میز رو چید و یه کشک بادمجان به غایت خوشمزه خوردیم. بعدشم که چون صبح تو اداره زیاد کار کرده بودم ترجیح دادم استراحت کنم. دوست داشتم بثیه سیلک روز رو بشنوم که هر بار روشنش کردم خوابم میبرد و دوست نداشتم بخوابم. به شدت بی حوصله و بیقرار شدم و بازم انتظار اذیتم کرد. بچه ها رو بردم حموم. حسابی خونه رو تمیز کردم. رفتم حتی کشوی لباس بچه ها رو که یکسال بود قرار بود مرتب کنم ریختم بیرون مرتب کردم. کلی لباس اضافی بود که جکعشون کردم و ریختم تو چند تا کیسه. چند تا هم لباس آستین بلند داشتن که طرحشون رو دوست داشتم آستین هاشون رو بردیم سبیه تاپ شد. خیلی با حال شد.

بعدم بچه ها رفتن حیاط و دختر همسایه هم بود با هم بازی کردن. یه کباب تابه ای برای شام ردیف کردم. بعد شام بچه ها بازم رفتن بازی. منم آخر شب حیاطو شستم و باغچه رو آب دادم و تا کارتون بچه ها تموم شه کتونی های خودم و نیما رو هم شستم گذاشتم بالکن خشک شن. و بعدش غش کردیم از خستگی