ثبت لحظاتی از عمرم

قانونمداری

از وقتی یادم میاد آدم گریزان از قانون بودم!! حالا قانون نه به معنای تخصصی آن!! درسهام رو به موقع در طول ترم نمی خوندم. برای حل سوالام برای خودم ایده پردازی میکردم و با روش خودم حلشون میکردم. جالبه از اول ابتدایی تا آخر تحصیلات دانشگاهیم همیشه هم شاگرد اول بودم. تا جایی که امکان داشت تو خونه می موندم و دقیقه نود راهی مدرسه دانشگاه سرکار مهمانی و یا هر جایی که باید بروم میشدم. حل پروژه ها و تمرینها را که نگووو و بالاخره شاهکارش تز ارشدم بود که متن رو از جایی کپی کردم یک تز دکترای آماده به روز رووو جای تز ارشد دادم و برای برنامه نویسیش چه کنم خوب است؟؟؟ یک برنامه نوشتم که بعد از چند ثانیه مکث عکس نمودار دلخواه مرا بدهد!!!!!! و با درجه عالی دفاع کردم. هر چه بود آن هم گذشت. همزمان کارم هم شروع شد. از اولش دو دره بازی و سمبل کاریم باهاش همراه بود. اصلا داخل همین کارم داشتم کار خودم را میکردممم از ماموریتها بگیر تا چه و چه و چه...

حالا عوض شده ام!!! بزرگ شده ام!!! تغییر کرده ام!!! بدون شک تولد فرزندانم در این تغییر رو به بهبود من بی تاثیر نبوده که هیچ بلکه خود عاملش بوده است. عامل دوم هم تاثیر رفتاری قانونمند همسرم بوده که مرا جذب کرده. حالا حتی وقتی در دلم حدس میزنم وجود فلان برنامه در هارد کامپیوترم برای استفاده در مواقع ضروری ممکن است دقت کنید ممکن است مغایر با قانون باشد خیلی راحت از خیرش گذشتم و دلتش کردم.

به موقع سرکارم حاضر میشوم. در کمال قوانین رانندگی میکنم. لبخند به لب دارم و همه را دوست دارم و خواهان خیر همه هستممممم.

این حالممم را دوست دارم.

۹۴/۱۱/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی