یکی از دغدغه های ذهنیم تو دوران بارداری این بود شبایی که تنهام اگه هر دو پسر با هم بهونه بگیرن خصوصا برای خواب یا نصف شب یکیش شروع به گریه کنه و اون یکی رو هم بیدار کنه من چیکار باید بکنم؟!!!!

امروز که فسقلی بیست و یک روزه بود و تازگیها گریه کردن برای درخواستش را خوب یاد گرفته برای اولین بار دغدغم به وقوع پیوست. پسرک ظهر یک ساعت فقط خوابید و این یعنی شب زود خوابش خواهد گرفت. از ساعت ده زمزمه بهانه گیری و نق شروع شد و فسقلی که همیشه اون ساعت خواب است از شانس گل من و پسرک شاداب بود. با خودم تخمین زدم یازده پسرک رو ببرم اتاق خواب که کاملا منگ خواب باشد و دقیقا دوازده و نیم فسقلی با کلی اعصاب خرد کنی از من خوابید. بعدش فسقلی موند تو سالن و پسرک رو بردم اتاق خواب تا بخوابه و بازم پیر منو دراورد تا رضایت بده چشاش بسته شهههه.

الان هر دو کنارم خوابن و امیدوارم این ارامش تا صبح برقرار باشه. باید به همسر بگم شیفتاش رو شب برنداره چون اخر شب من دیگه هیچ انرژی ای ندارم و سر پسرک خالی میکنم و همین الانشم میبینم طفلی چقدر اذیته. عادت خوردن انگشتای دستش خیلی تشدید شدهههه و همش بخاطر شرایطی هست که به وجود امده.

موقع کلافگی هی باید به خودم یاداور شم که خدا رو شکر پسرام سالمن.خدا رو شکر دو تا دسته گل دارم. تحمل کن همه سختیش تا سه سالگیشونه و بعدش خلاص. به یاد بیارم که برای داشتن و به دنیا اوردن پسرک چقدر سختی و عذاب کشیدمممممم. از امشب شروع میکنم دایما سوره والعصر رو که ورد زبانم باشه.خصوصا موقع خوابوندن فرشته هام.

من مادری هستم که وسط اپ کردن این پست عطسم رو به طرز فجیعی کنترل کردم که فرشته هام یه وقت بیدار نشن که اوضاع بازم بهم نریزه!!!

 

خدایا شکرت بابت هدیه های اسمانیت. خدایا هزار مرتبه شکرت بخاطر دیدن هزار باره چشمای پاک و معصوم گل پسرام. خدایا به من صبوری و توان بزرگ کردن این بنده های نازنینت رو بده و همیشه در پناه خودت سلامت نگهشون دار.