دارم سر رسید سال 91رو که پسری از کتابخونه درش اورده رو میخونم. سال سختی بوده پر از امتحان پر از سختی و عذاب.پر از عشق.پراز انتطار فرشته کوچولو.همزمان صدای بهونه گیری های پسری تو خونه پیچیده که یعنی خوابم میاد ولی هنوز برای خواب اماده نیستم!نگاش میکنم به همون فرشته کوچولو که برا داشتنش چقدر سختی کشیدم.چقدر سختی کشیدیم. شیرشو که گرم کرده بودم خنک شده.میریزمش تو شیشه و تا شیشه رو میبینه به نفس نفس میافته که یعنی شیرمو میخوام.با هم تاتی میکنیم سمت اتاق خواب. غرق چشمای بادومیشم که برق توشونه میشم. بوش میکنم و مست میشم.نوازشش میکنم و هزاران بار خدا رو برای داشتنش شکر میکنم. مهربونم پسر نازم شیرینی زندگیم خدا همیشه روزگار تو رو حکفط کنه عزیزم.

فرشته دومیم تو دلمه و ظهر کمی نگرانم کرد بس که خوابید ولی به هر حال بیدار شد به زور شربت و شکلات.  پوشک نیوبرن خریدیم و همه لباساش رو شستیم و منتظر ورودشیم. مثل زمان پسرک اولی با این تفاوت که الان کلی تجربه دارم و بدون استرس و با اعتماد به نفس بالا جلو میرم. همینکه میدونم مادر دو تا بچه هستم کلی رو رفتارم تاثیر گذاشتههه و خودم کاملا میفهمم که چقدر عوص شدم.