ثبت لحظاتی از عمرم

روز مهربون

صبح شازده با مادرش همزمان بیدار شد. ولی مشغول بازی با ماشینش شد. مادر هم فقط بوسیدش و صبح بخیر گفت بهش. یه بیسکویت داد دستش و لی گفت نه!! به حال خودش گذاشت شازده رو. رفت آشپزخونه یه لقمه درست کرد خورد. دوتا لقمه هم از دیروز مونده بود تو کیفش که گفت اگه گرسنش بشه میخوره که خب ترجیح داد سر کار آجیل بخوره که بهتر بود. تو اداره تقریبا طبق معمول کاری نداشت حجم کاراش کم شده. مشغول وقت گذرونی تو سایتها با خوندن مقالات شد. کمی هم رفت اتاق همکار و گپ زدن. نماز خوندنش فرق کرده و بهتر شده و دقت و توجه توش هست. وقت اداری تموم شده. داره بارون میباره. همکارشو میبینه که میخواد بره دنبال پسرش تو مهد. اونو سوار می کنه با اینکه مسیرشون یکی نیس ولی میرسونه و بعدش میره خونه. وقتی میرسه پارکینگ قبل پیاده شدن تو ماشین هی به خودش تلقین می کنه که خیلی آروم و متین و خانومه!! همسرش رفته پشت بوم که سیمای آنتن رو از کانال بخاری رد کنه و تلویزیون رو بزنه دیوار. تو این فاصله خودش میز رو میچینه. کرفسی که از دیشب بار گذاشته و جا افتاده و برنجی که همسرش کته کرده عالی. نهارو میخورن و تلویزیون نصب میشه. پسرک میاد رو مبل بغلش می کنه که خوابش میاد ولی دوست نداره بخوابه تا جیشش رو بکنه چون امروز خوب پیش رفته و اصلا شورتشو خیس نکرده. تلفنش زنگ میخوره و پسرک میپره و نمی خوابه. همسرش برای کار نظارت میره بیرون و سر راه لباس مخاطب پشت خط رو میبره تحویل میده. پسرک رو جیش میگیره و مثل همیشه مقاومت نداره تو دستشویی. بعدش میرن دراز میکشن که پسرک خوابش میبره. همسرش میرسه و کنار هم میشینن و کمی نوازش و مهربونی و وقت رفتن همسرشه. همسر میره و خودش ترجیح میده بلند شه تا پسرا خوابن کارا رو تموم کنه. ظرفا رو میچینه تو ماشین و اونایی که جا نشد رو میشوره آشپزخونه رو برق میندازه. فسقلی بیدار میشه. کمی با اون ور میره. جاروبرقی رو میزنه که شازده با صداش بیدار شه و خودشم کارشو بکنه. آخرای کارش شازده بیدار میشه. یه بستنی میخورن و کیف عالم رو می کنن. از اینکه تی وی رو دیوار روشنه ذوق می کنن. تا مشغولن شام و نهار فردا رو آماده می کنه. با شازده مشغول بدو بدو بازی میشه که صدای خنده جفتشون میره هواااا و کیف می کنه. خودش خوبه آرومه بچه ها هم خوبن آرومن. وقت جیش پسرک بهتر از دفعه قبل بدون مقاومت و تعلل جیش می کنه تو دستشویی. شام رو میکشه و پسرا عالی همه رو میخورن. خودشم کمی میخوره بعد پسرا و نهایی. میره دوش میگیره و فکر مهمونی فرداشه که چی باید بپوشه و تو حموم چیکار کنه با انتخاب لباسش. فقط دستاشو ژیلت میزنه وقت اپلیدی نداره. میخواد تاپ بپوشه. میاد بیرون و حسابی با پسرا بازی میکنه بعدش خودش میشینه مستند جهش علم ببینه. پسرا می بینن برنامه باب میلشون نیست میرن برا خودشون بازی تو اتاق فسقلی. یه لیوان پر مالشعیر میریزه همراه مستند دیدن بخوره که شازده هم میبینه و هوس میکنه و دوتایی میخورن. کم کم وقت خوابه. شازده کمی نق میزنه. مسواکشون رو میزنه و بعدش باید خودشون بزنن دوست دارن اینکارو. تا جمع و جور کنه و خودش مسواک بزنه میبینه مسواکهاشون رو جابجا کردن و تو دهنشونه!!!! ازشون میگیره. شیر فسقلی رو میده دستش و سریع میخوابه. شازده تا میبینه چراغ خاموش شد طبق روال گریه. محلش نمیده سریع و گریش بند میاد. منتظره بخوابه تا پوشک پاش کن و تو دلش استرس داره نکنه جیش کنه!!! بعد به خودش میگه مهم نیست حتی اگه جیش کنه چون پیشرفتش خوب بوده. بالاخره می خوابه ولی جیش کرده. میره پوشک و لباس میاره. روی فسقلی رو میکشه. لباسای شازده رو عوض می کنه و روشو میکشه. میشینه پای تلگرام کمی با دوستاش میحرفه و خوابش میاد. چند شبه سرشو میزاره نزدیک رادیات حس می کنه باعث شده خیلی راحت تر بخوابه! شب خواب مکه رو میبینه به همراه همسرشه!! یه خواب هم موازی باهاش میبینه که انگار قراره اتفاق بدی بیافته. احتمالا نشات گرفته از مستند تایتانیک بوده که جریان غرق شدنش رو از زبان مسافرای زنده مونده روایت میکرد.

روز خیلی عالی ای داشته

۹۵/۰۱/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی