و اما بالاخره مدارکی که میتونست ترجمه بشن رو جمع کردم. چقدر مدرک داشتم نمی دونم به درد میخورن یا نه ولی خب اونایی که مهم بودن رو دادم ترجمه. از شانس گلم دوتا پوزیشن خالی تو نروژ یافتم که میشه به من ربطش داد هههههههههه منتظرم مدارک برسه دستم اپلای کنم. این اولین تجربه اپلای من هست و خیلی خرسند خرسند رویا میبافم که فک کن یهوو بشه در حالی که می دونم راه درازی در پیشه. 

یکی از قشنگ ترین تجربه های این روزام اینه که وقتی پسرا میخوان با هم درگیر شن با هیجان صداشون می کنم میشینیم دور هم با حرکت انگشتا و دستامون داستان خیالی میگم که دست از سر هم بردارن امیدورام تکراری نشه براشون.

این روزام ترکیب قشنگی از آرامش و هیجانه و خیلی دوست داشتنی هستش برام. و بدون اغراق میگم نماز خوندن سر وقتم دلیل اصلی این همه قشنگی تو رزوهامه