در راستای زبان خوندن این روزها تصمیم گرفتم کتابخونه رو امتحان کنم. آخرین باری که تو کتابخونه درس خوندم برمیگرده به قبل کنکور سال 81 و حالا رفتم کتابخونه برای خوندن آیلتس با یک مدرک لیسانس و فوق لیسانس فنی، با یک درآمد شخصی، با یک ماشین، با یک خونه، با یک همسر خوب و هر آنچه در سال 81 برایش،رفتم کتابخانه یا حداقل فک میکردم اگر بروم کتابخانه به این ها میرسم. 

حالا دوباره کتابخانه ام کنار دختران خوشتیپ بدون روسری با لباس های زیبا مناسب مهمانی و با صورت های میک آپ شده و رژهای فوق العاده خوشرنگ 

آمده اند من بشوند

و

من آمده ام که فرار کنم از هر آنچه بندم کرده به این جغرافیا


فلش بک خوبی بود

کاش فلش اهد هم داشتم و میشد همانوقتا این وقتهایم را ببینم.

همه تلاشم را کردم امیر را بگذارم جای الان خودم تا ببیند خودش را پونزده سال بعد در جایی که الان من ایستاده ام و خوشحالم موفق شدم سهمی از عمه بودنم را برایش تقدیم کنم.