دقیقا تو لحظه ای که کار و بار پروژه رو جمع شده فرض کردم از استاد جان ایمیلی دریافت کردم که با یکی از اساتید در مورد پروژم صحبت کردن و ایشون هم ضمن تعریف از من که چه دانشجویی هستم تو کلاسشان نظر نهاییشون رو گذاشتن بعد از اینکه من پروژمو پرزنت کردن بگن و استاد جان هم تاکید که این پروژت حیاتیه و حسابی براس وقت بزار و بفرست بهت فیدبک بدم. هیچی دیگه از نظر خودم جمع شده بود منتها شروع کردم چند تا مقاله دیگه ریوو کردم که یه کم نتایج تحلیلی رو بیشتر کنم. از استادم تشکر کردم که پیگیر کارامه و پشت بندش ایمیلی فرستاد که مثل همیشه منو مثل چی تحریک می کنه که بشینم سرکار!!! ساعا یک و نیم شب بود و میخوستم ادامه بدم کارو که دو تا از هم دانشگاهی ها بینشون یه سئ تفاهم پیش اومده بود و نمی دونم در من چه دیده بودن که من شدم ریش سفیدشون و نصف شبی بساط داشتم. اونم تموم شد و گرفتم خوابیدم. فرداشم تا پاشیم صبونه بخوریم دیدم مجبورم یه فایل کد بفرستم به یکی ازاستادام و رو لپ تاپم کد نداشتم و با همسری راهی اداره شدیم که دوتایی سه سوت فایلو بکشیم بفرستیم که وسط کار همسایه زنگ زده که بچه ها اومدن حیاط و در قفل شده و نمی تونن برن تو و خونه ما هم نمیان! میگن مامان گفته خونه غریبه ها نرین. هیچی برگشتیم بچه ها رو جابجا کردیم و تا کارامو بکنم تقریبا هیچ وقتی رو این پروژه کذایی نذاشتم و خدا رو شاکرم که فایل اون یکی پروژه هنوز به دستم نرسیده!

کلاس صفه شب هم که به فان و پرسش و پاسخ گدشت و ساعت 5 بود گرفتم خوابیدم و یازده بیدار شدم دیدم چه برفی باریده!!! قبل کلاسم ایمیل تی ای رو گرفتم و خوشحال شدم.

الان که ساعت 7 شده فقط دو ساعتی رو پروژم کار کردم و بعدش یه جلسه دارم و بعدش میخوام سینا ببینم و شبم موقع خواب پرزنتم رو تمرین می کنم!!

فردا شیفتمه و کار خاصی ندارم و تو اداره فایل اون یکی پروژه رو باید ران کنم خروجیاشو بگیرم که بشینم اسلایددای اونم آماده کنم.

ترم تموم شد و من همچنان منتظرم!!!!