یادمه چند سال پیش تو تصوراتم این بود که کارمو عوض کردم و از خونه کار میکنم. از اونجاییکه به شدت به تصویر سازی هم اعتقاد دارم هم علاقه دارم خودمو تصور می کردم که صبح ها پامیشم قهوه رو ردیف می کنم و تا آماده بشه روتینهای صبح رو انجام میدم میشینم روبروی پنجره پشت لپ تابم و از بوی قهوه مست میشم و میشینم پای کارم. آدمی نیستم که زیاد اهل یا تلفن حرف زدن باشم و تصور می کردم که تو کار جدیدم همیشه کارامو با ایمیلم ردیف می کنم. اصلا من آدم؟ ههههه دوست دارم خونه بشینم حرف هم نزنم ههههه

امروز که قهوه رو آماده کردم مسواک زدم جلوی آینه به خودم رسیدم نشستم پشت میز دقیقا جلوی پنجره و همزمان که کار میکردم کارای اداره رو هم با ایمیل جلو میبردم یهوو یاد اون تصویرم افتادم! یادآوری اینکه امرز من رویای دیروزم بوده خیلی هیجان انگیر بود و به موتیو اساسی شد.

و اما در راستای فضای مجازی که واقعا اسیرم کرده بود و وقتمو می کشت تصمیم گرفتم هر بار میخوام دست به گوشی بزنم کتابو باز کنم و چند صفحه کتاب بخونم یا پیانو شازده رو روشن کنم چند خط با هم تمرین کنیم یا حتی با بچه ها بازی کنم. چند دقیقه بعدش کارهام بهم یادآوری میشن و میریم سراغ کارام. خیلی خوبه اگه بتونم ادامه بدم. هم به کارهام میرسم هم کتاب میخونم هم برا بچه ها فانه.

پروژه ها هم خوب پیش میرن و استاد جان هم پابه پام دارن میان و خدا رو شکر روابط حسنه هستش. اگه بتونم اینم حل کنم خوب میشه مثل چی از استاد حساب میبرم ههههه حالا خوبه طفلک تا حالا کاری بهم نداشته و همیشه ساپورتم کرده شایدم بخاطر همین خوبی هاشه که هی نگرانم سوتی ندم.

دیگه سایتم چک نمی کنم اصلا دادین دادین ندادینم چه بهتر دیرتر میرم شاید دردسرهای کرونا کمتر بشه