از صبح کارامو لیست کردم و دونه دونه انجام دادم یعنی همه رو ها حتی دوش گرفتن وکرم زدن به کف پا!! وقتی رو کاغذ میاد آدم ذهنش آرومه و دقیقا می دونه میخواد چیکار کنه!

الانم نشستم رو پروژه دینامیک تا یه جایی ببرمش جلو. دوشنبه ها انگار وقت اضاقه زندگی منه. اونور اول هفتس و شب ما که میشه تازه اول هفته اونا شروع میشه. واسه همین همیشه دوشنبه ها تا غروب بازدهیم بالاست میگم تا صبح اول هفته شده فلان کارو تموم کنم.

امروز تو اداره اتاق یه هوا و نور خاصی داشت از همون حسا که همیشه دوست دارم. حجم کار اداره زیاد بود و تا 1 طول کشید تموم بشه انقدر فضای اتاق دلنشین بود که تا دو و نیم نشستم و کار کردم و بعدش جمع کردم و خیلی رو دور کند و با آرامش وسایلا رو جمع کردم و آروم رانندگی کردم و تو ماشین آهنگ زند وکیلی گوش دادم و چقدم دلگیر بود. ماشین انداختم حیاط و روشم مرتب کشیدم که شیشه هاش یخ زنه.

کلا امروز آروم بودم رسیدم دیدم بوی قورمه سبزی میاد و همسری داره جارو میزنه و خونه رو دسته گل کرده.

بعد غذا یه کم با شازده پیانو تمرین کردیم و تیک اونم تو لیستم زدم. عصرم تا دوش بگیرم یه دمنوش زنجبیل دارچین  زعفرون دم کردم و با عسل خوردم. اون وسطا نرمش امروزم انجام دادم و آها کرم پا رو هم زدم و تیک خوردن. نشستم چند صفحه کتابمم خوندم و  از پنج و نیم دینامیک رو شروع کردم الان که اول هقته شده باز حواسم رفت پی ویزای لعنتی دیگه یه جوری شده همسری هم پرسید نیومدددددد

برا اینکه حواسم پرت شه اومدم دو کلوم اینجا بنویسم و تمرکز کنم برم پی بقیه پروژه. می خوام هر شب یه ساعت رو اون یکی پروژه وقت بزارم اینجوری اونم جلو میره و ایشاله هر دو رو با هم جمع می کنم و سابمیت و تمام.

فردا تولد شازده هست و اصلا یادش نمیره از اول آذر داره روزها رو میشماره. فردا من و همسری هر دو خونه ایم و اگه بشه می تونیم صبح قبل بیدار شدن از خواب  بساط سورپزایز رو فراهم کنیم.