خوبم آرومم بهترم البته بعد از سه روز متوالی در پایین ترین حالت مد سینوسیم! چه خوبه چند نفرو دارم که تو شرایط خودم هستن و راحت میتونم مسائلمو باهاشون مطرح کنم. هر چند که راهکاری هم نباشه همینکه گوشی هست که میشنوه و عمیقا درک میکنه چی میگم عالیه. یادمه شبی که داغون بودم شروع کردم با دوستم حرف زدم با اینکه چیزایی میگفت که باب میلم نبود ولی همینکه یه نفر از بیرون گود به دغدغه ام نگاه کرد و حقیقت رو گفت کلی اروم شدم. بعدشم یه ماکارونی مشت درست کردم با سالاد شیرازی و ارامشمو با مرتب کردن خونه تو خونه پخش کردم.

با هر صدای ایمیل میپرم رو گوشی. شازده میگه منتظر چی هستی؟ میگم ویزا و بهش میگم دعا کن زودتر بیاد خسته شدم! خیلی شیک میگه مامان جونی باید صبر داشته باشی و هیچی دیگه دو روزه داریم صبر تمرین میکنیم! 

این روزا خوبیم آرومیم یه وقتایی به روزای رفتن فک میکنم و کارایی که باید روزای اخر حتما انجامشون بدم. بد نیست یه چک لیست بزارم هر بار به ذهنم میان بنویسم یه سریهاشون خیلی مهمن! تنها چیزی که یه کوچولو اذیتم میکنه همکارمه که الان دقیقا چهار ماهه اموزش دیده و کار رو عملی دادم انجام هم میده ولی دیگه واقعا رو مخمه واسه هر چیزی سوال میپرسه. بابا فک کن نیستم یه کم تحلیل کن یه کم بسنج چندتا چیزو چک کن و تصمیم بگیر. حالا ببینم میتونم تا رفتنم رو این بعدشم کار کنم که تمرین کنه. چون این ماهیت کار منه نهایت تصمیم گیرنده انجام کار خودشه و خوبه اینم تمرین کنه.