خب رسیدم به عدد دوازده و هنوزم خبری نشده!!!

طبق پیگیری مدرسه متوجه شدم اوضاع شازده تو مدرسه مجازیش خوب نیست. چرا؟؟؟؟ چون پدر جان حوصله نداشتن همه پیامای گروه و ویسای معلم رو گوش بدن بنابراین حضور غیاب کلاسها رو از دست دادن و تکالیفی که تو ویس ها به بچه ها محول میشده هم همینطور. دفتر شازده رو دیدم تنها رنگی که استفاده کرده بود مداد سیاه بود!!! در اوج بی سلیقگی به نظرم رسید اصلا معلم لجش گرفته که مشقای بچه چرا انقدر حالت از سر باز کنی داره. سال اول یچه چی فکر میگردیم چی شد. جالبه صبح تا شب تو خونمون بحث تکالیف و درسای شازده بود. این بود که تصمیم گرفتم بقیه کار رو خودم دست بگیرم. بازم سر شلوغی.  خیلی منظم و خوشکل و رنگی پنگی با شکلها و رنگ آمیزا روز اول رو پیش رفتیم. تکلیفی که تو ویس به شازده محول کرده بود یه ارایه کلاسی بود که کمکش کردم خودش مطالب رو سرچ کرد و درآورد و توضیح داد. امروز هم از وسایل بازیافتی یه موش درست کرد و آهنگ موش بازیگوش رو هم با پیانوش زد و فرستادیم به معلمش انقدر خوشش اومده بود که توگروه برا بچه ها گذاشت و شازده هم کلی ذوق کرد. واقعا نمی دونم همه آقایون اینجوری هستن یا فقط همسر مهربان جان من این مدلین.

چند روزه میریم کارای دندونامون رو انجام بدیم که نمونه برا روزای آخر. دکترم گفته بود سه تا دندون عقل رو باید بکشم و یکیش نهان بود خیلی می ترسیدم امروز ازش سوال کردم میشه باهاشون مسالمت آمیز زندگی کنم و مواطبشون باشم و قبول کرد. انقدر سبک شدم که نگو.

 

میز جمع و جوری که همسری برام ردیف کرده بودن رو آوردم گذاشتم تو سالن جلوی رادیات کنار پنجره که پیش بچه ها باشم و میز خودمو داشته باشم. کل ترم رو رو میز غذاخوری پلاس بودم و خیلی بد بود که هی وقت غذا باید وسایلامو جمع می کردم. اینجوری هم بچه ها رو میبینم هم بچه ها منو و آقا فسقلی هوس خرابکاری نمی کنه و محیط هم قشنگه. سمت چپم پنجرست که الان داره برف می باره بالای سرم رو دیوار بشقاب مسی و زیر پام لوله رادیات رد شده و از جلو هم حرارت رادیات. اینجا عالیه معرکست.

 

امروز بابای الی فوت کردن چقدر ناراحت شدم چقدر روم تاثیر گذاشت زنگ زدن و حرف زدن باهاش و با مامانش خیلی سخت بود خیلی. و زدم زیر گریه. خدا سایه همه پدر و مادرا رو حفظ کنه.