از ساعت 7 صیح با استادم جلسه داشتم و همین الان تموم شد و بالاخره یه موضوع کلی برای تز مشخص شد. گفت باید بهت سخت بگیریم و این سخت گیری ها رو به حساب روابط شخصیمون نزار. منم خواهش کردم اتفاقا سخت بگیر و ددلاین تعریف کن من عاشق چهارچوب تو کارم هستم و این جوری بازدهیم بالا میره.

قرار گرفتن تو این مسیر منو با آدمای زیادی آشنا کرد. جوونایی که تو 22 سالگیشون هستن و دارن میرن و چیا تو ذهنشون میگذره کسانی که تو شرایط خودم هستم. اساتید و هم کلاسیام یا ورکشاپایی که شزکت می کنم و هر کدومشون مال یه جای این کره خاکی هستم. بین اینا من استادم رو دوست دارم. زمان برد برسم به این نقطه. دقیقا یادمه سری پیش با ایمیلش چقدر بهم ریختم ولی الان که خیلی جدیدتر و تند تر از اون ایمیل بود اصلا ناراحت نشدم و متوجه بودم که حتما کار من براش مهمه که همچین فیدبکی بهم میده. ازش تشکر کردم بابت نکاتی که از تند بودنش یاد می گیرم و کلی خندید به این حرفم. آدم باهوش و زرنگیه و من واثعا به کارش اطمینان دارم. وسطا گفت بهت وقت میدم فک کنی اگه نمی خوای با من کار کنی میتونی سوپروایزرت رو عوض کنی و من همونجا جواب دادم صد در صد با خودتون کار می کنم و انتهای جلسه ازم تشکر کرد که فکر نکردم برا جواب دادن به این حرفشون.

دیروزم که همسری خونه بودن و حسابی فیلم نگاه کردیم. چقدر انیمیشنای الان پربار و عالین. انیمیشین روح رو دیدیم واقعا واقعا عالی بود و چند روز بعد باید مجدد بشینم نگاش کنم. من و همسری کاملا جذبشون شدیم. نمی دونم میتونه برای بچه های تو سن شازده و فسقلی هم جالب باشه یا نه. به همسری میگم یحتمل از فردا بعد جلسه کارم شروع میشه امروزو حسابی لش کنیم. دوستم حرف جالبی میزد که الان فقط باید استراحت کنیم و انرژی جمع کنیم واسه شروع ترم بعد. این ترم برامون سخت گذشت.

بعد ی قورمه سبزی توپ نشستیم فیلم بعدی رو ببینیم. انقدر آروم بود روندش که داشت خوابم می گرفت باقی فیلم رو گذاشتیم برای فردا و توپ گرفتیم خوابیدیم.

الانم فسقلا بیدار شدن و نیم ساعت بعد کارای مدرسه شازده شروع میشه. بریم صبونه بزنیم و پیش به سوی کار