خب جمعه صبحه و همین الان کلاس من تموم شد. فردا صبح زود میانترم دارم و امتحانای این ترم به پایان میرسن. پروژه پایانی رو هم انجام دادم و فقط جمع بندی و نگارشش مونده. یه مسابقه پرزنت تز شرکت کردم که هنوز شروعش نکردم و باید بعد امتحان بشینم پاش.

دیشب فکر میکردم این پروسه ویزا انقدر طولانی شد که بهتره یکی هم برا استرالیا اقدام کنم! فکر می کنم داشتن پلن ب خیلی مهم باشه تو این پروسه. از طرفی باید بیافتم دنبال جدی کردن ریسرچام و مقاله کنمشون و شاید ترم بعد اصلا کورس برندارم.

و چقدر مدیون کتاب دیل هستم. چقدر دیر خوندمش. من هیچ وقت تجربه استرس و اضطراب تو زندگیم نداشتم و دقیقا پارسال وقتی پوزیشن یورک رو گرفتم مجبور شدم دو هفته ای آیلتس بدم و اون اولین تجربه استرس من بود که دیدم واقعا غیر نرماله و به پزشک مراجعه کردم و تونستیم با دارو کنترلش کنیم. همون استرس در من موند و در موارد چیپ هم خودشو نشون داد. معده دردای وحشتناک تیر کشیدن قلب و تپش قلب عدم تمرکز و احتیاج به سکوت چیزایی بودن که واقعا نمیذاشتن کار کنم. اثر کتاب دیل برای من خیلی فراتر از داروهایی بود که پارسال مصرف کردم. باورم نمیشه فردا میانترم دارم. هفته بعد یه پرزنت عمومی دارم و مشکلاتی که بخش بزرگی از ذهنمو درگیر کردن ولی آرومم و ذره ای از اون تپش قلب نیست.

چقدر خوبه به تخضض آدما بها بدیم ازشون استفاده کنیم و با رضایت کامل هزینش رو بدیم. شاید خیلی از ماها از روانشناس و اینجور تخصص ها استفاده نمی کنیم و ضرورتی براش ندونیم. همسر من برای یک موردی جلسات مشاورشون رو شروع کردن و باید بگم چقدر زیاد من نتیجه رو ملموس نه تنها در خودشون بلکه تو زنگیمون میبینم. من خودم هم بابت یک سری مسایل باید وقتی براش بزارم و دنبال کنم. مواظب ذهن و روان کودکمانمون باشیم. مسایلی که الان تو ذهنمون باهاش درگیریم همه از کودکیمون سرچشمه میگیره و حل کردن اونها زمانبر و گاهی غیر ممکن است.

با یه دکتر پوست هم آشنا شدم برای کارای لیزر. من هیچ وقت اهل کارایزیبایی و آرایشگاه و محصولات آرایشی نبودم و بنابراین تو نوجوانیم هیچ وقت دنبال راهکارهایی که جوش نزنم نبودم یا بعدش که جای جوش تو صورتم موند. پنج سالی بود که تو فکرش بودم به یه متخصص پوست مراجعه کنم برا لیزر و یک جلسه هم لیزر کردم و یادمه اون موقع گفتم مگه بیکارم!!!! مراقبت بعدش زیاد بود. ولی نهایت شروع کردم این سری کامل انجام بدم. امیدوارم تا قبل رفتن پروسش تموم شه.

ساعتای روز رو تو یه کاغذ مینویسم و برای هر ساعت مینویسم که انتظار دارم کدوم کار انجام بشه اینجوری قشنگ میفهمم کجا بطالت وقت داشتم و چه کارایی بیشترین وقت منو میگیرن. برنامه امروز از هشت شروع میشه و گفتم قبلش یه پست اینجا بزارم و یه صبحانه بخورم. بارون میبره و شیشه های پنجره خیس آبن و دیدنش خیلی برام لذت بخش و آرامش بخشه.