یک شات کوتاه از زندگی من!

 

غروبه! یک ساعت بعد کلاسم شروع میشه و بعدش میتینگ دارم! پشت سرشم یه ورکشاپ!

شازده سفارش کوکوسیب زمینی داده! سیب زمینیا رو میزارم آب پز بشه و میرم متریال میتینگ رو آماده می کنم! نیم ساعت مونده به کلاس! 

سیب زمینی و پیاز رو رنده می کنم و توش یه دونه هم کدوخیاری رنده می کنم! چرا؟ چون تو یخچال داشتیم و مثلا یه ویتامینی به غذا بدم!

کوکوها رو میچینم تو ماهی تابه! ظرفای توی سینک رو میشورم. میزغذاخوری رو جمع می کنم و روش دستمال می کشم. کوسن ها رو جمع می کنم. مبلها رو میزون می کنم جابجا شدن. به گلدونا آب میدم. کوکوها رو بر میگردونم. کاهو و گوجه میشورم! میرم باغچه رو آب میدم. چند تا گل میچینم میزارم رو میزغذاخوری.

پنج دقیقه مونده به کلاس!

همسری میرسن یه ساندویچ برا خودم ردیف می کنم و یه بطری آب و یه بشقاب میوه برمیدارم میرم اتاقم! قراره تا 2 شب پشت میزم باشم!

 

 

 

رسیدم به جون! باورم نمیشه دقیقا یکسال گذشت از شروع این سفر! یکسالی که قشنگ مرا ساخت! دوستت داشتم