خب من یه کیبرد مجازی دانلود کردم که راحت تایپ کنم چون اینجا استیکر فارسی نیافتم برای کیبرد لپ تاپ. امیدوارم بیشتر بتونم بنویسم و حس این روزام رو برای همیشه ثبت کنم.

روتین خوبی برای روزامون درست کردیم. همسری صبح ها هفت میرن سرکار. من و پسرا هشت بیدار میشیم و صبحانه ردیف میکنیم و همزمان اونا حسابی حرف میزنن. لانچ باکسشون رو پر میکنم. و معمولا همون صبح یه چیزی ردیفرمیکنم ساندویچ میکنم برای تایم نهارشون. چون برمیگردن حتما خونه غذا میخورن. منم باهاشون راهی میشم و بعد مدرسه میرم افیسم میشینم کار میکنم تا حدود ساعت یک و نیم. برمیگردم خونه نهارو ردیف میکنم و دو و  ربع میرم دنبال پسرا. تا نهار بخورن و جمع و جور کنیم همسری هم میرسن. یه قهوه و کیک میزنیم. حرف میزنیم. میریم بیرون میدویم و بچه ها میشینن پای تی وی. برمیگردیم با هم شام ردیف میکنیم. بعد وقت کتاب خونی بچه هاست. دیگه از این تایم به بعد اسکرین ها همه خاموش. حدود نه میرن لالاو من و همسری میشینیم پای کارای خودمون . 

اینجا هر روز بارونی هست بای دیفالت مگه اینکه قبلش یه نوتیفیکیشن افتابی بیاد رو گوشی. دیگه عادت کردیم به چطوری لباس پوشیدن که چتر نداشته باشیم.

مدرسه پسرا یکی از چیزایی هست که برام عجیب و جدید بود. هر لحظه موردی باشه معلم ایمیل میزنه به مادر و اکثرا این ایمیلها مثبت هستند. مثلا شازده داره یکی از بهترین روزاشو پیش میبره چون با انرزی داره میرقصه. دیشب به همسری میگم خوشبحالشون مدرسشون چه امکاناتی داره. سوای امکانات چه معلمایی. دیروز کیف فسقلی دست من بود و خودش زودتر دوید بره کلاس غیبت نخوره. من پشت در کلاس منتظر بودم فسقلی برسه پشت میزش که کیفشو بدم. معلمش منو نمیدید و از بیرون میدیدم چطوری داشت با دونه دونه بچه ها حال میکرد. خیلی عالی بود اون رفتارها.