خب صبح رو قشنگ شروع کردم و یه کوچولو کارم مونده بود تموم کنم که جلسم شروع شد و استاد محترم اعصاب نداشتن و همه رو سر من خالی کردن. طوریکه بعدش اصلا جون نداشتم کار کنم. با هم گروهیم کمی حرف زدم اروم بگیرم و کلا خیالم راحت بود که من مشکلی نداشتم و احتمالا اعصاب نداشته یا هر چی و رفتار مناسبی هم داشتم در برابرش. نیم ساعت بعد ایمیل زد که دلجویی کنه. و یه چند تا خبر خوب هم تو ایمیلش بود و منم باز به هم گروهی گفتم که همچین ایمیلی زده و یه وقت حس بد توش نمونه که این استاد چرا اینطوریه.

من راستش ادمی نیستم که ناراحت بشم چون تو کار انقدر اخلاقای مختلف دیدم که تقریبا قدرت پذیرشم بالا رفته و اینو یاد گرفتم که طرفت هر رفتاری بکنه تو باید رفتار مناسب و حرفه ایتو پیش ببری و اون خودش باید مدیریت کنه حال و رفتارشو. من در برابر حرفای استادم فقط با ارامش گفتم درسته حق با شماست راست میگین میشد اینطوری کرد چه پیشنهاد خوبی. و نتیجه این شد بعد نیم ساعت ایمیل زد که تحت فشار بودم و فلان و بهمان و اینطوری شد رفتارم. منم در جواب گفتم اگه کاری هست که میتونم برات انجام بدم فشار کارت کم بشه بگو. من دارم تلاشمو میکنم از طرف من باری برات اضافه نشه و اونم کلی تشکر کرد.

همین قضیه خیلی خیلی سبک ترش برای یکی از دوستانم پیش اومده و متاسفانه دوستم جواب گستاخانه ای داده و چندین جلسه این بحث تکراری رو پیش برده و به مشکل اساسی خورده. تجربه رفتار دوستم و رفتار سوپروایزرش برای من ارزشمند بود و اینجا نوشتم برام ثبت بمونه که ادما در شرایط روحی بد چقدر میتونن متفاوت برداشت کنن حرکات دیگران رو. من وقتی جلسه دوستم و استادش رو دیدم به نظرم استادش بسیار منطقی بود و خیلی باهاش راه اومده تا حالا و متاسفانه دوستم به شدت مسیولیت ناپذیر در برابر کوتاهی ها و سهل انگاریهاش.

خولاصه که اینطوری.

اخر جلسه افتضاح امروزم استادم ازم پرسید کی ارایه میدی کارتو و من یهو گفتم هفته بعد تو جلسه گروه. گفت میخوای تنها من و تو باشیم. تشکر کردم و گفتم نوچ. ترجیح میدم تو گروه باشه و بچه ها اگه سوالی داشتن بپرسن که از این سوالا و بحثا خیلی یاد میگیرم و اونم تشکر کرد و من ماندم و یک سرم و دو دستم و گزارشی که اماده نیست که حتی براش اسلاید بسازم. امروز پنج شنبست و من دوشنبه صبح ارایه دارم. خدایاااااا کمک