خب دیروز ظهر فایل تزمو پی دی اف کردم ارسال کردم کمیته نظر بده و برای ۱۲ سپتامبر هم دفاع اگه ادای اضافی در نیارن و خلاص!

این مدت واقعا سرم شلوغ بود و همه روزهام دقیقا کپی هم بودن. فقط غروبا یه سر میرفتم بیرون تا دم ساحل یه هوایی به سرم بخوره!

هم کار پروژه بود. هم نوشتن تزم بود هم ارایه ها و جلسات بود که خیلی زمان میبردن! 

دیروز هم جمع شدیم خونه تهمینه اینا و هر کی یه چی درست کرد که تهمینه اذیت نشه و واقعا باید بگم خیلی خیلی خوب جریان مهمونی رو پیش بردن و یکی از بهترین شبای زندگیم بود و چقدرررررر رفرش شدم و حال کردم.

استادم هم ازم خواست بعد فارغ التحصیلی باهاش کار کنم و فعلا تا دسامبر قبول کردم قرارداد ببنده بینم بعدش چی پیش میاد. از طرفی دیروز مجدد پیشنهاد کار رو به پروژه دیگه ای رو داد با یه شرکت امریکایی که در لحظه جوابم منفی بود ولی گفتم چند روز بهش فکر کنم و قبل دفاعم هم بهش نه نگم. نتیجه این بود که دوست دارم ببینم جزییات پروژه چیه و قبولش کنم. هر فرصت جدیدی تو کشور جدید که باعث شه کانکشنات زیاد شن غنیمته. از طرفی پروژه هایی که براش مدل میکنم اولش انرژی خیل خیلی زیادی میبره ولی بعدش که مدل دستته راحت کارو پیش میبرس و به نطرم حتی میصرفه. حالا بعدن باهاش بحرفم ببینم قراردادش چطوریه و دستمو برای کار خودم نبنده که هم کار خودمو داشته باشم هم رو پروژه اون کار کنم.

برای عصر هم با بچه ها برنامه جوجه کباب گداشتیم و برای اولین بار بیرون آتیش روشن کنیم!

 

 

 

یه قانون نانوشته ای تو خونمون جاری شده که جمعه یه غذای خاص درست کنم تو خونه. که یه حس همیشگی تو خاطره بچه ها بابت شروع ویکندها بمونه. ایجاد این جور جوها همشون سرمایه گداری هایی ما برای نوجوونی بچه ها میتونه باشه! این هفته کباب کوبیده درست کردم داخل فر. دستورشو از پیچ یه آقایی تو ایسنتا برداشتم و طعم و ظاهر کاملا شبیه کوبیده های رستورانای ایران شد. شازده که فرداش از خواب بیدار شده بود یهوو گفت مامان غدای دیشبت فوق العاده بود و من رو ابرا بودم از زبونش اینو شنیدم. چون خیلی به عدا اهمیتی نمیده.