رسما پریدیم تو پاییز! هوا خنک و بادی شده! این روزا نگران دوستم هستم که رفت ایران و بخاطر ویزاش نتونست برگرده و خانوادش اینجان! خیلی اوضاع بدیهه و اصلا نمیتونم تصور کنم جاش باشم!

دیروز رفتیم کادوی تولد کرفتیم که دوتا تولد دعوتیم و من اولین بار بود برای دختر بچه ها خرید میکردیم! پسرا کمک کردن چی بخریم ایشاله که خوششون بیاد. بسته بندیشم انقدر بزرگ بود یه رول گنده کاغذ کادو کرفتیم براش. از اونجا هم رفتیم الکی تو مال چرخیدیم و یه جا آف داشت و یه پیرهن تنم کردم خیلی خوشگل بود ولی یقش به شدت صایع بود! فکر کن قرار بود آنلاین بگیرمش حتما میخریدم انقدر که خوشکل بود! بعد فهمیدم من اصلا پیرهن نیاوردم با خودم و باید بعدا براش وقت بزارم بخرم! این از این

امروزم قرار بود بریم دیدن پسر همکار همسری که متولد شده. عصر پیام دادن که خسته ان و میشه فردا بیایین. آخی یاد روزای نوزاد داری خودمون افتادم! حالا فردا هم باید اینو بریم هم تولدها رو! از طرفی دوشنبه مصاحبه دارم و میخواستم فردا بشینم خودمو براش آماده کنم. امشی بشینم سرش یه کم جمع بندی کنم چی میخوام بگم!

مصاحبه هم که یه پوزیشن کاملا جدیده و من تجربه ای ندارم درش فقط کورشو پاس کردم و بهش علاقه دارم. یه بار کلا وا میدم میگم ولش کن من از پسش بر نمیام. یه بارم میگم نه بابا چیزی نیست که تو میتونی! حالا هم فاله هم تماشا بریم مصاحبه رو ببینیم چی میشه. حسم میگه نمیشه مگه اینکه بعد مصاحیه برای کار دیگه ای چشمشون رو بگیرم! ببینیم چی پیش میاد

دیشب به مطلبی خوندم که هر شب با خودت بگو موفقیت فردای تو چه شکلیه؟ یعنی فردا چیکار کنی فکر میکنی موفق بودی؟ همونا رو بنویس و فردا بهشون عمل کن. برام جالب بود امروز هر چی نوشتم رو انجام دادم!!! یاد همون برنامه ریزی های کوتاه مدتم افتادم زمانی که تازه کوید شده بود و از خونه کار میکردم و بچه ها هم خونه بودم. برنامه یکساعته میریختم که الان تو این یکساعت این کارو بکن تماممممم خیلی عجیب بازدهیم هم بالاتر بود. کلا کوتاه مدت جوابه تو این دنیای پر از حواس پرتی که همه بهت به هر طریقی دسترسی دارن و نمیتونی تمرکز کنی!

برم بشینم سه چهارتا اسلاید بسازم برای مصاحبه ببینم چطوری خودم رو خوش آب و رنگ پرزنت کنم! پسرا هم دارن با بابایی مرد عنکبوتی میبینن. این هفته هم خوش خوشانشونه از دوشنبه بعدی میریم سراغ تنظیم کردن خوابشون