دیروز خیلی حال و حوصله نداشتم. جو سنگین روز تعطیلی بود. یه حسی شبیه دلگیری جمعه های خودمون. فقط پای تلویریون و فضای مجازی پلاس یودم. شب نشستیم یه فیلم با هم ببینیم که بچه ها سر و صداشون زیاد بود بی خیال شدیم. از گوشی همسری یه آهنگ پخش شد و شازده شروع کرد رقصیدن. بعد مکث کرد و فسقلی شروع کرد به رقصیدن و به همین ترتیب رفتن جلو!

خودشون رفتن اسپاتیفای آهنگ انتخاب کردن که من اصلا نمیشناختم خوانندش کیه و چیه و شروع کردن به رقص به قول خودشون رپ! بعدم ازمون خواستن بهشون امتیاز بدیم. من شازده رو انتخاب کردم و همسری هم فسقلی رو که عدالت رعایت بشه. 

همین چند دقیقه رقصیدنشون حالم رو روبراه کرد و پر انرژی شدم.

از کجا یاد گرفتین آخه اینا رو وروجکای من؟! خیلی زود دارن بزرگ میشن و هر روز که به شازده نگاه میکنم دلم میگیره که کودکیش داره تموم میشه!

امروز شروع کنم اسلایدا رو بسازم. اومدم بالا. گوشی رو هم گذاشتم موند پایین!

امیدوارم تموم شه امروز چون فردا باز مدرسه ها تعطیلن بچه ها خونه ان. سه شنبه هم جلسه شرکته و یه کم از اسلایداش مونده که همون روز تکمیل میکنم و چهارشنبه باید تزمو تو گروه ریسرچمون ارایه بدم.