الان که دارم اینو مینویسم رو مبل دراز کشیدم پتو رومه دارم با فسقلی کتابشو کار میکنم. همزمان پادکست جافکری رو پخش کردم.شمعای رو میز روشنه. چراغای درختمون چشمک میزنن. لگوهای ساخته شده فسقلی و کاردستی های کریسمس شازده رو میز تلویزیونه کنار کدو تنبلای کوچیک که از پاییز گذاشتم رو میز موندن و آخ نگفتن. کنار درخت جلوی پنجره کارت پستالی که شازده برامون درست کرده دیده میشه. پرده ها پایینن ولی از پنحره بالایی سالن، بیرون دیده میشه که همچنان داره برف میباره. فنجون دمنوشایی که خوردیم رو میزه و ظرف میوه هم پایین میز، رو زمینه. شازده و همسری هم تو اتاق کار هستن. خیلی حس گرم و خوبی دارم!

از ظهر برف شروع کرد به بارش! ساعت چهار دیگه زیاد شد و من زودتر از افیس زدم بیرون که رانندگی سخت تر نشه برام! خیلی با احتیاط روندم کف زمین پر برف بود و لیز!

رسیدم دمنوش بار گذاشتم، برنج کته کردم. خورشتو گذاشتم گرم شه. سالاد شیرازی درستیدم. نشستم پای لپ تاب چندتا کار داشتم. ایمیل اکسپ مقاله رو استادم فرستاد. ازش چندتا فایل خواستم بفرسته مقاله رو بنویسم. ددلاینش،وسطای فوریست. شام حاضر شد خوردیم و دمنوشا رو ریختم.توش نبات زعفرونی انداختم، گذاشتم تو سالن خنک شه بخوریم.

به مدیرم ایمیل زدم بخاطر برف فردا بمونم از خونه کار کنم و همین یه تصمیم کلی حس راحتی بهم داد! وسوسه نشم دایما ریموت کار کنم صلوات!

همسری میوه اورد خرد کرد خوردیم و با شازده شطرنج زدن. بعدم رفتن تو اتاق کار و من فسقلی نشستیم پای کتابش.

کتابش تموم شد! شازده هم اومد! منم پست گذاشتم! تی وی روشن شد یه انیمیشن کریسمسی برفی ببینیم.