شنبه صبح بود که به همسری گفتم بریم چندتا مبل امتحان کنیم که بتونم راحت انلاین بخرم. ایده ای نداشتم چطورین! پسرا که نیومدن باهامون. دوتایی رفتیم و فک کنم فقط سه تا استور رفتیم واسه مبل که دوتاش علنا هیچی نداشت! اون وسطا هزار تا کاری و خرد ریزی که باید میخریدیم رو هم گرفتیم. رفتم تو یه مغازه لیوان بخرم که یهوو یه پیرهن سفید با گلای سرخ آبی گنده چشممو گرفت پروش کردم و اولین بار همچین رنگی رو داشتم به عنوان لباس بیرونی میخریدم!! کم کم دارم از سیاه میکشم بیرون. هر چند که کمدمو باز کنم اکثر لباسا سیاه و کرم هستن! ناگفته نماند که کنارش دوتا لباس مشکی هم برداشتم که خیلی مناسب شرکت بودن! 

برگشتیم خونه نشستم مبل رو سفارش دادم از میفر یه کوچولو گرون شد ولی خب فک کردم من هیچ وقت مبل عوض نمیکنم بزار اونی که دوست دارمو بخرم. حتی صندلی تکیش رو نمیخواستم بردارم که همسری گفت ستشو کامل بگیر بعدا گیر نمیاری اگه دلت بخواد. تاریخ ارسال رو زده بود ۲۱ مارچ که همسری گفت میشه عید!!! من اصلا عید یادم نبود! یهوو چه حس قشنگی اومد سراغم. صبح پاشدیم و گفتن نداره که بربری تازه همسری پز خوردیم! چه میکنه همسری با خمیر جادوییش! یه بارم به خمیرش شکر بیشتر زد و شیرمال درست کرد و نگمممم چقدر جقدر از کیف کردن فسقلی کیف کردیم. چرا؟؟؟ چون شیرمال رو خیلی دوست داشت و تقریبا هر روز براش میگرفتیم و اولین بار بعد این همه مدت اینجا خورد و قشنگ چشاش برق زد و گفت اوووو این همونه(:

هیچی بعد صبونه زدم تو کار کابینتا و حسابی مرتبش کردم. یخچالم تمیز کردم. همسری هم کمدا و انباری رو مرتب کرد و تو اشپزخونه هم کمک من بود. وسطا نهارم درست کردم. اشپزخونه تموم شد نهار خوردیم. همسری خونه رو جارو زد من تی کشیدم. فرشایی که واسه هال ها خریده بودیم رو انداختیم قشنگ حس اسفند اومد سراغم.خصوصا که هوا هم آفتابی و ناز بود و حتی هیتر هم روشن نبود!

بعدشم رفت بالا کمد پسرا رو مرتب کنه که من از جام نتونستم تکون بخورم! دیگه علایم پیریه. یه اشپزخونه تمیز کردم افتادم!!!

چایی زدیم و فسقلی گفت بریم پارک. پاشدیم رفتیم کدبرو حسابی بازی کردن تا دم غروب. برگشتیم واسه نهار فرداشون سالاد ماکارونی درست کردم. فقط اندازه خودشون. از شانس چقدررر خوشمزه شد! همزمان هم تو مایکروفر سوپ پزیدم و خوشحال بودم ۱۵ دقیقه ای یه سوپ جا افتاده و خفن تحویل گرفتم. همسری هم شیرمال پزیده بودن. همه رو زدیم. نشستیم استداپ ببینیم که هبچ کدوم جذبمون نکرد. کلاه قرمزی ۹۷ رو دیدیم که خیلی حال داد و قشنگ واسه خودمون روزای عید رو تداعی کردیممممممم. بعدم تا صبح یه ضرب غش کردم!

صبح که پاشدم واقعا رفرش بودم چون شب زیاد خوابیدم. موهام کرلی کردم و لباس مشکی جدیدمو پوشیدم و تو افتاب ناز اومدم شرکت! تو راه هم فک کردم تو جلسه چیا میخوام بگم که همین باعث شد کیفیت حرف زدنم بالاتر باشه به نظرم نسبت به قبل! الانم نهار سالاد ماکارونی خفن رو میخورم چون شازده کالباس برد واسه نهارش!!!

 

اوووه یادم افتاد دیشب موقع سوپ درست کردن خورشت کرفس هم بار گذاشتم که امشب شام خوشمزه بخوریم! من عاشق کرفسممم