دیروز ظهر کباب کوبیده درست کردیم. بعدش پیشنهاد دادم بریم جنگل که همسری گفتن ول کن بگیریم بخوابیم. پسرا پایین موندن من و همسری قشنگ خوابمون گرفت! دوستم اومده بوده دم در که بریم پیاده روی حتی با صدای زنگ در هم بیدار نشده بودم! انقدر خواب عمیق اونم در طول روز از من بعید بود! 

تو این چند روز کلیک کردیم رو سریال پوست شیر و لامصب معتادمون کرد کل قسمتهاشو دیدیم!

امروزم که قرار بود مقاله رو نهایی کنم ولی هیج رقمه نتونستم مستقیم بشینیم پاش! رفتیم یه پیاده روی طولانی از جنگل و ساحل و محله های اطراف تا کمی باد بخوره به کله ام! بعدش،نشستم تموم کردم و فرستادم به استاد.

شبم دعوت بودیم خونه دوستم برای بازی مونوپولی. همسری حلیم و بربری هم پختن با خودمون بردیم. یکی از دوستای خارجکیمون روزه بودن. بعد افطار تا ساعت یک شب مشغول بازی شدیم!

حواسم نبود انقدر خوردم که شب برگشتم خونه داشتم میترکیدم! یه کمم با برادرم حرف زدم و کلا خواب از سرم پرید .

فردا هم تعطیله و دوشنبه رو باید چک کنم تعطیلیم یا نه. مدرسه ها که تعطیله.

باید امتحان رو ثبت نام کنم و نمیدونم اصلا چقدر تایم نیاز هست برای خوندنش. شاید یهو سپتامبرو ثبت نام کنم.‌همت کنم این هفته کتابو شروع کنم میفهمم چطوریاست مطالبش و براش برنامه ریزی میکنم.