خب من حسابی نشستم با خودم کلنجار رفتم و تصمیم گرفتم واقعا تو کاری باشم که دوست دارم. فعلا هدفم اینه و ممکنه در گذر زمان باز عوض شه. ولی خودمو میشناسم. انقدر پیگیرش میشم که بهش برسم! و حتی اگه نرسم تلاشی که براش کردم برام عزیزه. اینکه هدف بزارم برای خودم و براش تلاش کنم چیزیه که منو به شعف میاره!

عصر بچه ها رو بردیم ساحل که بزنن تو آب تو این گرما. راجع به بخشی از هدفم با دوستم حرف زدم و گفت زندگیت تازه رو روال افتاده بعد اون همه سختی اوایل مهاجرت چرا میخوای خودتو بندازی هچل! من هیچ وقت به هچل بودنش فک نکردم بهش گفتم یه جور ماجراجوییه. زندگی فعلیم که هست ولی کنارش وقتی برای هدفم چیزی که خودمو اونجا میبینم تلاش میکنم برام لذت بخشه. امروز اولین قدم رو برداشتم و خوشحالم. رو کاغذ نوشتم امروز باید اینکارو بکنی!و نسشتم پاش تموم کردم! قدم بعدی رو هفته بعد طی یه جلسه ای که مطرحش خواهم کرد برمیدارم. روزشو تو تقویم نوشتم که همون روز تو دفترم بنویسم موفقیت امروز تو یعنی انجام دادم همین یک کار! اینجوری بزرگ و عجیب و غریب به نظر نمیاد. شاید بتونم هر از گاهی در موردش بنویسم که چه قدمی برای هدفم برداشتم که بعدها خودم مسیری که جلو میرم رو مرور کنم.