از روزی که من رسیدم کانادا که دقیقا الان میشه دو سال، آدم های مختلفی از من سوال کردن که چطوری مهاجرت کنن. خود این سوالا مشخص میکرد طرف چند چنده! 

یه همکار داشتم که دم اومدم رفتم کارای مرخصیمو پیگیری کنم. اونجا متوجه شد میرم کانادا. ازم پرسید چطوری؟ روشمو خلاصه گفتم. یک هفته بعد ازم سوال در مورد نحوه پذیرش گرفتن و این صوبتا کرد. اونم توضیح دادم. بعد رسیدنم سوال در مورد مدارک ویزا و نحوه رسیدن به اقامت در کانادا کرد! سوالاها کامل و مشخص بودن. یک سوال دقیق میپرسید یک جواب درست میگرفت! دیشب پیام داد که رسیدن کانادا! 

خیلی خیلی از شنیدنش خوشحال شدم. نمیدونم پوئن مثبته یا نه، ولی من خودمم این مدلیم! میرم میچرخم پیدا میکنم و فقط جایی که گنگ باشه رو با سوال کوتاه و واضح میپرسم! تو همون اداره چندین نفر هنوزم ازم سوالای مهاجرتی میپرسن در حد حالا خرج ماهانه چقدر میشه؟

یکی از دوستای همسرم جزو آدمایی بودن که من واقعا لقمه رو جویدم گذاشتم دهنش حتی چه رشته و کدوم دانشگاهو انتخاب کنه! الان بعد دو سال بازم سوالاش در این حده که توی کلاس میفهمیم استاد چی میگه؟! 

.

امروز به همکارم که تازه رسیدن کانادا زنگ زدم صحبت کردیم و یهوو پرت شدم یه دنیای دیگه! انگار یه آدمی که من یه جایی هر روز میدیمش و یه بخشی از زندگیم بود و اون ته ته های ذهنم بود یهوو پریده بود جلوم! یه حس عجیبی بود حتی همون به زبان ترکی حرف زدنمون! 

کلی هم تشکر کرد که کمکش کردم! و بازم سوالای قشنگ میپرسید به عنوان یه تازه وارد! آفرین بهش! 

.

اومده بودم یه چی دیگه بنویسم یهو یاد صحبتای عصرمون افتادم و همینو اینجا تعریف کردم. اون یه چی دیگه بمونه پست بعدی مینویسمش!