به بهترین وجه ممکن داریم استراحت میکنیم خیلی به من میچسبه فک کنم چون خیالم راحته یه دل سیر دارم استراحت میکنم! ساعت خواب بهم ریخته که برام مهم نیست! تعطیلاته دیگه!

همسر دوستمو معرفی کردم جای من بره شرکت قبلی. داره برا مصاحبه اماده میشه و چندباری با هم حرف زدیم و معلومه استرس داره! خیلی این جابو دوست داره و میخواد که حتما آفر بگیره! پیام داد که چندتا چیزو مرور کنیم. تعارف کردم بیایین خونمون هم شام بخوریم هم بحرفیم و اونم درجا قبول کرد😄 این هفته بار سوم بود که میزبانشون بودم ولی اشکالی نداره ایشاله که بتونه کارو بگیره.

صبح رفتیم پیاده روی چهارتایی و حسابی راه رفتیم. خونه ها رو رصد میکردم و تقریبا فهمیدم من خونه ای میخوام که توش آجر قرمز و چوب کار شده باشه و پنجره قدی داشته باشه با ویوی باز! خدا پولشو برسونه😄

رسیدیم خونه پسرا رفتن خونه دوستشون بازی که با هم هماهنگ کردن وینتر بریک روبا هم وقت بگذرونن! خیلیم خوبه یه روز اون میاد یه روز اینا میرن! فیلیپه خیلی پسر خوبیه و الان که نوشتم به ذهنم رسید یه بار با پدر و مادرش دعوتشون کنم خونمون!

بعدش با همسری پنجره ها رو تمیز کردیم و من حتی برای اولین بار رفتم حیاطم جارو زدم و کل پرده ها رو زدم بالا! با خودم گفتم من که پنجره و ویو دوست دارم چرا پرده ها اکثرا بسته هستن! شمعا رو گذاشتم جلوی پنجره و کنارش سفالهایی که شازده برا روز مادر درست کرده رو گذاشتم و خیلی قشنگ شد! یه همایون انداختم و پریدم اشپزخونه با عشق پاستا درست کردم که فوق العاده شد! اسفناج و گوجه و سیر و پنیر و روغن زیتون رو ریختم تو ظرف گذاشتم فر! ماکارونی آشیانه ای رو ابکش کردم ریختم روش و روشم یه سری میت بال که با جعفری ترکیب شده بود ریختم! قشنگ طعم بهشت میداد! من این سس رو همیشه میخریدم برا درست کردم ماکارونی که لامصب تنهاایرادش خوشمزگی زیادشه! این سری گفتم موادشو میدونم چیا هستن خودم درست کنم که خیلی خیلی بهتر شد طعمش! همزمان استیک رو ریختم تو مواد طعم دار شه برای شام!!

نهارو که زدیم با همسری رفتیم تو مال بگردیم و چندتا هم باید کادو میخریدیم برای فردا و پس فردا که دعوتیم. یه چندتا چیز میز هم برای خونه خریدم! کلا از اول تو ذهنم بود وسایل خونه رنگ سیاه و چوب داشته باشن که هر از گاهی چیزی میدیم مناسب بود میگرفتم. خیلی وقت بود چیزی نگرفته بودم و یه سری ظرف مناسب پذیرایی گرفتم که سیاهن و دور لبشون نوار طلایی دارن. یه ظرف چوبی مزه هم گرفتم که دورش نوار سیاه داره. یه سری هم ظروف چدنی استیل بود که تعریفشو خیلی شنیده بودم و این سری یه دونه ماهیتابشو گرفتم که اگه خوب بود برم چیزمیزای دیگشو بگیرم چون یه کم زیادی نسبت به بقیه گرونتر بودن! 

برگشتیم استیکا رو تو همون ماهی تابه ردیف کردم خوردیم و همزمان شیرینی پفکی درست کردم! چون سه تا زرده تخم مرغ داشتم از دیروز که سفیدشون شده بود گلاویه! ( اسمش درسته؟!) و نشستیم با همسری سر بفرمایید شام! این چیه باز من اسیرش شدم🙃 ولی خب میبینیم و حال میده دیگه!

فردا و پسفردا هم دعوتیم و روز بعدشم خونه ام و از چهارشنبه عازم شرکت حدید میشم و بازم یادم افتاد براش ذوق کردم و هیجان زده شدم!