منی که آخر هفته میخواستم بنویسم و یادم نمیومد چی باید بنویسم و فک کردم بهتره روزانش کنم یهوو شد دو هفته! 

نمیدونم این دو هفته چطور گذشت 

خیلی سر شلوغ، خیلی در خدمت بقیه بودن، خیلی بازم از کار خودم زدن!

بخش زیادی از سر شلوغی بخاطر ورود همکارام بود که همچنان وقت قابل توجهی ازم گرفته میشه. خصوصا روزی که رسیدن ویکتوریا رو خدا اصلا جزو زندگیم حساب نکنه!

این دو هفته کارای شرکت رو خیلی نتونستم عمیق شم توشون و در حد رفع و رجوع بود و میتونم بگم خیلی خیلی بهتر میتونستم باشم که عدم تمرکز و وقت گذاشتن برای بقیه و همینطور بقیه چیزها برای خودم باعثش شد. یه تیکه از ددلاینی که برا خودم گذاشتم مونده که حالا بعد شام بچه ها میشینم پاش تموم میکنم.

دیکه اینکه یه مدت بود صبحا دویدن رو شروع کردم قبل اینکه برم افیس و بخاطر سر شلوغیا مرتب نرفت جلو ولی دیگه پیک رو گذروندیم و از هفته بعد میرم رو روال. ورزش مقاومتیم هم همینطور مرتب پیش نرفت تو این دو هفته ولی هوازی رو دایم انجام دادم. خصوصا که باشگاه افیس رو تایم ظهر و عصر قبل اومدن به خونه رفتم و فقط و فقط تردمیل زدم. و یه بارم که یه جلسه طولانی داشتم پریدم باشگاه رو تردمیل و سرعتو زدم بالا و تجربه خوبی بود برای استفاده مفید از تایم جلسه!

و اینکه در یک اقدام انتحاری خونه خریدیم:) برای من دستاورد خیلی خیلی بزرگی بود و یکی از اونا بود که واقعا فک  نمیکردم انقدر حس خوب بهم بده. یکی از سرشلوغی های این دو هفته همین بود. بازم خوب و کوتاه پیش رفت چون تو دو هفته جمعش کردیم از یافتن و پسندیدن و افر دادن و اکسپت نهایی. بقیه ماجرا دیگه کاغذ بازی هاست که ایشاله اگه همه چی خوب بره جلو تمامه و صابخونه شدیم!

صبح برا دوستم ترشی لیته بردم که دیشب با همسری درستیدیم و فکر کر یم چه خوب شده. اونم در پاسخ یه ظرف شور بهم داد که یه جور ترشیه و مامانش درست کرده و طعمش دوست داشتم. این شد که یه استامبولی ردیف کردم ترتیب ترشی رو بدم. 

خدا رو شکر که فردا یکشنبه هست و کل تایم رو میخوام فقط برا خودم و بچه ها باشم. افتاب جان پلیز همراهی کن