ثبت لحظاتی از عمرم

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

یک از چند؟

خب قرار گذاشتم خودمو مجبور کنم و اینجا گزارش بدم شاید کمی به خودم بیام و ساعتهام رو مفیدتر بگذرونم. الان واقعا اصلا وقتش نیست که تنبلی کنم تا اینجاش خوب اومدم و ده روز بعد کلا همه کارای این ترم تموم میشه. پس بهتر هر کاری از دستم برمیاد بکنم که برگردم به اوجم ههههه

امروز شیفت کاریم بود صبح پاشدم و واسه صبحونه عدسی ای که از شب رو گاز بود رو خوردم و فلاکسمو پر کردم و راهی شدم. هفته پیش که ترکیه بودم محض احتیاط تا آخر هفته نرفتم سرکار که اگه یه وقت مبتلا بودم به دیگران انتقال ندم. بعدشم که دور کار شدیم و کلی کار جمع شده بود دقیقا چشممو باز کردم دیدم ساعت 2 شده و باید برگردم خونه. خب تا ظهر فقط شد کارای اداره.

رسیدم خونه نهار بادمجونی که دیشب سرخ کرده بودم رو خوردیم و دیدم همسری و شازده سر مشق نوشان بحث دارن من متقبل شدم بشینم کنارش. جالبه خیلی زود تموم کرد و همسری شاخ در آورده بودن.

بعدشم دوش گرفتم و چایی ردیف کردم و املای شازده شروع شد بازم من متقبل شدم که کنارش باشم. الیته که اولین بارم بود کنار درسای شازده بودم ولی خب با هم خوب پیش رفتیم. ولی با باباییش که درس می خونن دایما صدا بالاست. امیدوارم این بچه از مدرسه زده نشه انقد داد و بیداد میشنوه هههههه

بعدشم که در یک عملیات انتحاری شوشو رو راضی کردم دکوراسیون خونه رو برگردونه به همونی که یه ماه پیش بود!!! یه ماه پیش چقدر مقاومت کرد عوضش نکنیم هههه 

بعد که همسری رفتن سر کار مشغول مرتب کردن اتاق خوابا و آشپزی شدم و بعد شام هم یه جلسه داشتم که ساعت کشید.

.خب روز تموم شد و من هیچ کاری نکردم!!! تقویم رو میزی رو گذاشتم جلوم و یه برنامه برای دو هفته باقیمانده نوشتم باشد که رستگار شوم. الانم اومدم اتاق که حداقل از الان شروع کنم دیگه نمونه برای فردا که گفتم گزارشمو اینجا بنویسم.

باید اعتراف کنم تمرکز و کار عمیق با وجود بچه تو خونه خیالی واهی بیش نیست!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو

دورکاری مجدد

اون اوایل که کرونا شروع شد محل کار من خیلی خوب مدیریت کرد. اکثرا دورکار شدیم و الویت رو دادن به اونایی که بچه کوچیک دارن یا بیماری زمینه ای دارن. یه کم بعد گفتن دو روز در هفته بیایین و کم کم که کرونا بیداد کرد گفتن تمام وقت بیایین. واقعیتش روزهای دورکاری کرونا بازدهی من خیلی بالا بود و کیفیت زندگی هم عجیب مورد رضایت من و همسرم بود.به جایی رسیدیم که همسرم حتی پیشنهاد دادن کارو بی خیال شم. یعنی انقدر که خوب پیش میرفتیم. بزرگترین اتفاق زندگیم در مسیر مهاجرت هم صدقه سری همون دوران شد!

الان مجدد دور کار شدیم و من قرار شده دو روز در هفته برم سرکار. میانترمام و تکالیفم تموم شدن و این یعنی حجم زیادی از کارای ترم تموم شده. فقط مونده پروژه نهایی که باید ده روز بعد تحویل بدم و اصلا شروع نکردم.

صبح که اول هفته بود و شنبه هی به خودم روزای دورکاری قبلی رو تلقین میکردم فایده نکرد که نکرد. کلا امروزم بی خیال شدم و از فردا سعی میکنم برنامه دقیق برای ساعت هام بنویسم و این پارت اخر ترم رو هم با موفقیت تموم کنم. 

عصر با استادم جلسه داشتم و شاکیه که ترم تموم شد و موضوع تز من مشخص نشد! بهش قول دادم پروژو رو سابمیت کردم فول تایم بشینم پاش.

بدیش اینه تو فضای مجازی ولم و بعدش عذاب وجدان میگیرم که چرا همچین کردم.

از فردا هر شب گزارش کار روزانمو مینویسم که این ده روزم به خیر و خوشی تموم کن.

اولین قدم چیه؟؟؟؟ پاک کردن اینستاگرام از گوشیم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو